مناسبت ها

من عاشق ایرانم و ایران تنها سرای من است

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

آقای شهرام همایون، انتفاضه پرچم و رهبران جنبش سبز/ م. گئومات


سایت پیک ایران - در اینکه تلویزیون کانال یک در میان تمامی کانال های تلویزیونی ماهواره ای برون مرزی، ، یکی از معدود تلویزیون هایی بوده است که با ارایه برنامه های گوناگون سیاسی که بیش و کم تمامی طیف های عقیدتی اعم از چپ ، سلطنت طلب، جمهوریخواه، سکولار و حتی مذهبی را در بر می گیرد، تأثیر بسیار سازنده و روشنگرانه در میان قاطبه ایرانیان درون و برون مرزی داشته است، هیچ شکی نیست. در این میان شخص آقای شهرام همایون با قدرت بیان مثال زدنی ای که در برانگیخته کردن احساسات ملی گرایانۀ به خواب رفتۀ ایرانیان دارد، نقش بسیار پررنگی در بحرکت در آوردن مردم بر علیه آنچه که توسط حکومت دستار بندان در ایران اسلامی بر علیه مُلک و ملت انجام می دهد، ایفا نموده است.
یکی از خدمات گرانقدر آقای شهرام همایون همانا بیرون کشیدن پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران بوده است از پستوی خاطرات مردم ایران، زدودن سوء تعبیر تعلق صِرف آن به حکومت شاهنشاهی پهلوی و تبدیل آن به یک سوزن جوالدوز بزرگِ گداخته در چشم حکومت جمهوری ولایت مطلقه فقیه. به طوری که می توان اذعان داشت که علامت سیکهای خرچنگ گونۀ روی پرچم جمهوری اسلامی را تبدیل به سمبل نفرت مردم ایران نموده است. ایشان با پررنگ نمودن اقدامات زیرکانه رژیم دستار بندان در امر استحاله خزنده و گام به گام فرهنگ ایرانیان و تبدیل آن به یک فرهنگ بی هویت با گرایش اسلامی (در حقیقت عربی)، بسیاری از دسیسه های این رژیم را در این مورد برای ملت ایران به زیر نورافکن برده است.
اگر کورش کبیر به دلیل بنیانگزاری نخستین امپراتوری بزرگ جهان با زمینه ایاز رعایتِ در حد ممکن و مقدور حقوق تمامی ابناء بشر در آنزمان، حق بزرگی بر گردن ما ایرانیان و حتی جهانیان دارد، آقای شهرام همایون نیز که با جادوی کلام خود، ابتدا از مقبره کورش به عنوان سمبل ایرانیت، "غبار روبی مَجازی" نموده و سپس بخشی هر چند کوچک از ایرانیان و به ویژه جوانان را پرچم شیر و خورشید بدست در پی رد پای این پادشاه دمکرات منش به راه انداخته است، حقی بر گردن ایرانیان و تاریخ مبارزات ضد استبدادی ما در برهه کنونی دارد.
پس از خاموشی و سکوت گورستان گونه ای که بعد از سرکوب خونین قیام خیابانی "دیوار ترس شکن" مجاهدین در خرداد سال 1360، بر "ایران اسلامی شده" حکمفرما گردیده بود، آقای شهرام همایون علیرغم تمامی محدودیت ها و کارشکنی هایی که رژیم در رسیدن صدا و تصویر تلویزیون ایشان به داخل ایران معمول می داشت، نخستین فردی بود که با دَم گرم و کلامی آتشین توانست با برپایی نهضتی هر چند ابتدایی و جاری در سطح جامعه و نه در عمق، به نام "ما هستیم"  لرزه مختصر و مفیدی در پیکر اجتماع رخوت زدۀ  ایران به وجود بیاورد. او با قرار دان پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران در دست جوانان به تنگ آمده از اختناق و سرکوب حکومتِ گورزادِ ولایت مطلقه فقیه، اگرچه در کمیّتی بسیار ناچیز، آنها را از آن خواب گران بیست و پنجساله (از سال 1360 تا 1385- حکایت ظهور جنبش اصلاح طلبانه در سال 1376 از جنس دیگریست) بیدار نموده و کورسویی از امیدِ خواستن و توانستن و خود باوری در قلب افسرده و آزردۀ آنها ایجاد نمود.
شاید در نگاهی سطحی و بعضاً غرض ورزانه، بر افراشته شدن چند ده پرچم شیر و خورشید نشان در نقاط مختلفه و بعضاً حساس شهر تهران و دیگر شهرستانها و همچنین مراجعه معدودی از مردم به نانوایی ها، آنهم نه به هدف خرید نام مورد نیاز البته، به عنوان یک مبارزه سیاسی و جنبش آزادیخواهانه قدری ناچیز و شاید هم کودکانه به نظر برسد، اما به هیچ وجه نمی توان از تأثیر پویای اینگونه حرکاتِ به ظاهر کم اهمیت در مسیر افروختن مشعل جسارت در قلب حداقل بخش بسیار کوچکی از جوانان ایرانی غافل شد. اگر هم اینک ملت ایران به این اعتقاد و امید رسیده است که "وقتی تونس توانست پس ما هم می توانیم" لذا نباید ناامید بود و دست روی دست گذاشت و دچار انفعال وحشتناک و مخرب سیاسی گردید، نهضت کوچکِ برافراشتن پرچم شیر و خورشید در ایران نیز در زمان خود شوق مبارزه و جسارت را در دل جوانان ایرانی  زنده نمود و یخ سکوت و انفعال سیاسی سنگین سایه افکنده بر روح و روانشان را اندکی آب کرده و آنها را به این باور رساند که: «وقتی جوان همسایه-همشهری و هم وطن من توانست پرچمی در مبارزه با رژیم اهریمنی ولایت مطلقه فقیه برافرازد، پس من هم می توانم. بنابراین پیش به سوی حرکات ایذایی با برافروختن پرچم شیرو خورشید نشان و مراجعه به نانوایی ها
شاید پاره ای از مبارزین سیاسی به دیدۀ تمسخر به این حرکاتِ "سرگرمی و بازی گونه" جوانان نگریسته باشند. اما نباید غافل شد که برای برافروختن آتشی بزرگ که شعله هایش پایه های تخت حکومت قرون وسطایی ملایان را فراگرفته و بسوزاند، به جرقه های پیاپی کوچکی نیازاست که توسط گروهی از جوانان جان به لب رسیده از حکومت فاشیستی دستاربندان، زده شود. مگر نه اینکه سنگ پرانی نوجوانان فلسطینی، انتفاضه (انقلاب سنگ)، آرام و قرار را از سربازان اسرائیلی گرفته است. بی گمان خودِ این جنبش سنگ پرانی فی الذاته و به تنهایی اسرائیلیان را بر سر میز مذاکره ننشانده و نمی نشاند. اما هرروز و هر لحظه که قطعه سنگی کوچکی توسط یک نوجوان فلسطینی بسوی سربازان اسرائیلی که سمبل حفظ قدرت دولت اسرائیل هستند، پرتاب می شود، این حس را در ذهن دولتمردان اسرائیلی و جهان زنده نگه می دارد که تا وقتی که سنگ هست و نوجوان فلسطینی در قید حیات، جنبش استقلال طلبانه مردم فلسطین نیز زنده و پویا خواهد ماند. پس چرا نباید حرکت سیاسی آقای شهرام همایون "انتفاضه پرچم" نامیده شود؟
نباید از یاد برد که فراخوان مبارزاتی آقای شهرام همایون در حالی صورت گرفته است که بجز یک یا دو کانال تلویزیونی دیگر، پارس و چندی بعد اندیشه، سایر کانال های تلویزیونی ایرانی برون مرزی در حال پخش آگهی های تجارتی شرکت های خصوصی اما به فرموده دولت بوده و با خیالی آسوده صفر های حسابهای بانکی خود را بالا می بردند بی آنکه اندکی به رسالت خود در برابر میلیون ها بینندۀ هموطنشان کوچکترین توجهی بنمایند. بخش اعظمی از هنرمندان ما نیز، سرگرم برگزاری کنسرت در دوبی و لاس وگاس بوده و هستند و آنچنان ناجوانمردانه با رژیم ملا ها لاس خشکه می زنند که از کردار آنها عرق شرم بر پیشانی انسان می نشیند. توگویی که این طایفه هیچ دینی نسبت به مردم در بند مملکت خود ندارند. عمر شریف هنرپیشه برجسته و بین المللی مصری در همان نخستین روزهای تظاهرات میدانی مردم مصر، حمایت خود را از جنبش هموطنان خود اعلام داشته و خواستار کناره گیری حسنی مبارک گردید. اما برای نمونه، دریغ از بیرون آمدن حتی یک کلمه که از دهان مرد اول سینمای ایران، بهروز وثوقی در این 32 سال نکبت بار در حمایت از جنبش های گوناگون ملت ایران و محکوم نمودن قتل و غارت و تجاوز حکومت جمهوری ولایت مطلقه فقیه!؟ (شاید لازم باشد در فرصتی دیگر منحصراً به این مطلب پرداخته شود.)
ما بر اساس شواهد عینی می دانیم که آقای شهرام همایون می توانست و کماکان می تواند با قدری رعایت نمودن خط قرمزهای رژیم، علاوه بر گرفتن حق سازشی کلان از طریق دلالان و واسطه های جمهوری اسلامی، با دریافت ده ها آگهی بازرگانی از سوی شرکتهای خصوصی ایران از این همه استرس و نگرانی به خاطر تأمین هزینه های جاری کانال تلویزیونی خود نجات یافته و دیگر نه تنها بتواند فارغ از دغدغۀ تحت تعقیب پلیس بین الملل بودن از آمریکا خارج شود بلکه با پول های دریافتی از بابت پخش آگهی ها و حق سازش کذایی با خاطری آسوده در سواحل زیبای جزایر قناری نیز دراز کشیده و حمام آفتاب بگیرد. اما مرد و مردانه ایستاده و با دریافت کمکهای اکثراً ناچیز هوادارانش، هزینه های تلویزیون خود تأمین می نماید. و این در حالیست که ثروتمندان ایرانی ساکن کشور آمریکای جهانخوار و به ویژه لُس آنجلس هر کدام به تنهایی می توانند با پولی که فقط خرج برگزاری مجالس سفره ابوالفضل خود در طول سال می کنند و به آن فخر می فروشند، هزینه یک ماه ادارۀ تلویزیون او را پرداخت نمایند.
تا اینجای کار باید به احترام آقای شهرام همایون و آنچه که تا کنون انجام داده است کلاه از سر برداشت. 
و اما آنچه که آینه شفاف برنامه های مبارزاتی آقای شهرام همایون را قدری کدر می نماید، مخالفت های نا به هنگام، غیر منتظره و تقریباً مشکوک وی با تظاهرات خیابانی جنبش سبز و به ویژه با نقطه نظرهای خودِ آقایان موسوی و کروبی است. آنهم جنبش سبزی که چه بسا اندک مایه ای نیز از همان حرکت های چندان در چشم نیامدۀ "ما هستیم" گرفته باشد. اگر برنامه های تلویزیونی خود ایشان را از زمان کودتای انتخاباتی و اوج گیری مبارزات و اعتراضات خیابانی جنبش سبز ایران تاکنون به دقت دنبال کنیم، به راحتی در می یابیم که آقای شهرام همایون به شخصه یک موضع متزلزل، کجدار و مریز در برابر جنبش سبز در پیش گرفته که این جملۀ وی «من نه می گویم بیرون بیایید، و نه می گویم بیرون نیایید.» بیانگر سردرگمی و بلاتکلیفی ایشان در اتخاذ یک تصمیم قاطع در این مورد است. حتی اگر بر این اعتقاد باشیم که تجزیه تحلیل های غیر متعارفِ آقای شهرام همایون در مورد اهداف و برنامه های دو شخصیت محوری جنبش سبز ملت ایران، فاقد هر گونه تأثیر در میان هواداران جنبش سبز در ایران بوده و حتی به گوش هیچیک از آنها نیز نرسیده باشد، این مخالف خوانی های آقای همایون و ضدیت ایشان با اهدافِ "فعلی و مقطعی" رهبران جنبش سبز، دست کم در وحله اول موجب تعجب و سپس ختم به سرخوردگی مخاطبینی می شود که همواره ازآقای شهرام همایون  به عنوان یکی از اهرم های مؤثر در برانگیختن احساسات وطن پرستانه جوانان ایرانی یاد می نمایند. 
در کمال تأسف آقای شهرام همایون در برخورد با ظرفیت های موجودِ جامعه ایران اسلامی و راهکارهای راهبرندگان نهضت جنبش سبز، به ویژه آقایان موسوی و کروبی، به صورتی کاملاً یک بُعدی، غیر کارشناسانه و بدون توجه به فضای سیاسی کنونی ایران و توان مانور هوادراران این دو بزرگوار در برابر شیوه های غیر انسانی سرکوبگران رژیم جمهوری ولایت مطلقه فقیه در برخورد با  تظاهرات خیابانی هواداران این جنبش، صورت می گیرد. ما باید بپذیریم که یک جمعیت چند میلیونی از هموطنان هوادار و پیرو آقایان موسوی و کروبی، بی توجه به اینکه این دو شخصیت اصلی جنبش سبز ایران در گذشته و درهنگام تصدی مسئولیت های مهم و کلیدی همین رژیم، چه انحرافاتی نسبت به آرمان های انقلابی ملت ایران داشته اند و یا تا چه حد در خون های ریخته شده توسط دژخیمان رژیم سهیم بوده باشند، ابتدا با رأی در مجموع بیست و دو میلیونی خود آنها را از برای تصدی پست رئیس جمهوری ایران شایسته دانسته و سپس در روز بیست و پنجم خرداد 89، به ندای فراخوان اعتراضی آنها نسبت به کودتای انتخاباتی رژیم، لبیک گفته و دست به راهپیمایی آرام و بی خشونتی زدند که جهانیان را به شگفتی واداشت و سرانجام توسط رژیم به خاک و خون کشیده شد. و در حال حاضر نیز مردم با علم به خطزات جانی در کمین نشسته، به دعوت همین آقایان در حد ممکن و مقدور به خیابانها ریخته و دست به اعتراضات خیابانی زده و بهای سنگین آن را نیز می پردارند.
شما آقای شهرام همایون، به دلیل نوع شغلتان به مراتب بیش از دیگران آگاه هستند که خمینی در هر مقطع زمانی از مبارزۀ آزادی خواهانه ملت ایران، چگونه با ارزیابی توان نیروهای هوادار خود و مقایسه آن با موقعیت و قدرت سرکوب حکومتِ وقت، دست به استفاده از برنامه و ترفند سیاسی مناسب با شرایط زمانی موجود می زد. تا اینکه سرانجام توانست انقلاب را، هر چند به کمک ابر و باد و مه و خورشید و فلک(!؟)، به پیروزی برساند. و این کار بزرگی بود. اما اگر خمینی از همان روز نخست همۀ کارت های بازی توأم با تقیه و توریه خود را آشکارا بر روی میز مبارزه قرارداده و نیت خبیثانه خود را بی محابا بروز می داد، گذشته از قاطبه مردم ایران، آیا حتی همان مهندس بازرگان نیز پشت سر او سینه می زد؟ دکتر کریم سنجابی به دستبوسی او می رفت؟ پس به کدام دلیل عقلی آقایان موسوی و کروبی باید غایتِ حسن نیت و خواست سیاسی نهایی خود را برای در هم شکستن کل ساختار حکومتِ ولایت مطلقه فقیه بی موقع آشکارا بیان نمایند؟ آنها با زیرکی و درایت تحسین شدنی ای با همان قوانین بازی حکومت ملاها، در بازی آنها شرکت نموده اند، اما با هدفی مردمی. و تازه همین را نیز رژیم بر نمی تابد! و بعد اینکه چه کسی گفته و تضمین نموده است که مردم مبارز ایران در پی دستیابی به خاکریز اهداف و سقف خواسته های آقایان موسوی و کروبی، در همان مرحله متوقف گردیده و تن به پذیرش همین قانون اساسی ابتر و آرمانهای از تاریخ مصرف خارج شدۀ خمینی خواهند داد؟ آیا مردم آزاده و شجاع مصرپس از تحقق اولین خواسته اشان یعنی برکناری حسنی مبارک، چنین کردند؟
شما بخوبی آگاه هستید که چه بسیار رهبرانی بوده اند که این پند را از یاد برده اند که می گوید: ثبت الارض ثم انقش (ابتدا زمینه را در اختیار بگیر و محکم نما و سپس بر روی آن نقش بزن.) لذا به دلیل عدم به کار گیری بهینه خرد سیاسی، ضعف در درک و شناختِ درست از شرایط پیرامونی خود اعم از داخلی و بین المللی، توان، امکاناتِ و فضای مورد نیازِ مانور هوادارانشان، بی در نظر گرفتن قدرت سرکوبِ حریفِ صاحبِ زر و زور، تصمیماتی اتخاذ نموده اند که  در نتیجۀ آن، تمامی فرصت ها و حتی خود جنبش انقلابی ی سازمان تحت رهبریشان را سوزانده اند. نمونه بارز آن که شما نیز بی شک بیاد دارید، آغاز بی موقع و نامناسبِ مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق بود با رژیم انقلابی خمینی در بهار سال شصت خورشیدی، در نتیجه تحلیلی نادرست و عجولانه از شرایط موجود، فضای سیاسی و جناح بندی های زمان مربوطه.
از شما به عنوان یک روزنامه نگار باتجربه بعید است که نتوانید نوشته های مابین خطوط اعلامیه های آقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی را بخوانید و به بار سنگین و پرمعنای پاره ای از واژه ها و جملات مورد استفاده آنها توجه ننمایید. شما به تناسبِ رعایت شدۀ میان گام های آهسته اما پیوسته و محکم این دو و راه پرپیچ و خم و پرتگاه های مهیبی که در پیش رو دارند التفاطی نمی نمایید. بین یک سیاستِ مبارزاتی ایدآل با سیاستی مبتنی بر آنچه که در شرایط زمانی و مکانی خاص، ممکن و مقدور است، فاصله ایست همانند آنچه که شما از خارج کشور در مقطع زمانی کنونی از آقایان موسوی و کروبی انتظار انجامش را دارید و چیزی که در عمل و در میدان مبارزه در درون ایران تحققش برای آنها میسر است، بدون دادن تلفات غیر قابل جبران و سوزاندن کامل فرصت های در پیش رو.
این را از یاد نبرید که با عنایت به دوستانی که این دو بزرگوار هنوز هم در میان تمامی سطوح و اقشار حکومت دارند، طبیعتاً از پشت پرده هایی آگاه هستند که شما و ما مطلع نیستیم، اما این دو تن می باید که در محاسبات خود جهت بسیج مردم بی دفاع به خیابان و یا بهتر گفته باشم فرستادن هوادارانشان به کام گرگ خون آشام رژیم، آن دانستنی ها و هشدارها را نیز در نظر داشته باشند.
 من توجه شما را به بخشی از اظهارات  آقای دکتر سعید پیوندی جامعه شناس و پژوهشگر مسایل اجتماعی به نقل از "دویچه وله" جلب می نمایم: «یک بخش مهمی ازنیروهای داخل جمهوری اسلامی و کسانی که به چارچوب‌های اولیه‌ی این حکومت باوردارند، جزو جنبش سبز هستند. ما با چنین شعاری (شعار های براندازی کامل رژیم- گ) عملاً آن‌ها را حذف می‌کنیم. ما بایدتوازن نیروی‌مان را در هر لحظه بسنجیم. یعنی ما می‌توانیم تندترین شعارها را بدهیم،می‌توانیم شعار سرنگونی  یا رفتن همین الان آقای خامنه‌ای و یا هر چیز دیگری رامطرح کنیم، ولی مسئله این است که هرکدام از این شعارها چقدر می‌توانند نیرو بسیجکند. به نظر من یک هوشیاری سیاسی در این لحظه و یک هوشمندی و خرد سیاسی در این لحظهباید بتواند پیش از هر چیز توازن نیروها را ارزیابی کند و براساس آن استراتژی وراهبرد خودش را تعیین کند.» و این همان مطلبی است که من پیشتر به آن اشاره کرده ام.
شما که در برنامه های تلویزیونی تان بارها از احساس مسئولیت خود نسبت به چگونگی وضعیت مالی آن چند ده کارمند تلویزیون تحت مدیریتتان سخن رانده و همچنان می رانید و در مورد سرنوشت شغلی آنها، نگرانی های خود را ۀشکارا ابرازمی نمایید، باید بهتر از اینها موقعیت آقایان موسوی و کروبی را دریابید که بار مسئولیتِ بسیار سنگین مراعاتِ وحفظِ جان و مال و ناموس چند میلیون تن از هموطنانشان را در این مبارزۀ فرسایشی بر دوش خود احساس می کنند، آنهم در برابر رژیمی گورزاد که توگویی قتل و غارت و تجاوز وظیفه اصلی و الهی متولیان آن است.
در شرایط پیش آورده شدۀ کنونی که آقایان موسوی و کروبی و همسران محترمه اشان ناپدید شده و در مکانی نامعلوم در چنگال دژخیمیان اسیرهستند، مبارزان برون مرزی و به ویژه شما که رسانه تصویری ماهواره ای نیز در اختیار دارید، مسئولیت سنگین تری به دوش دارند و آن رساندن صدای فریاد اعتراض میلیون ها ایرانی ی درون کشور به گوش اکثراً شنوای جهانیان. است. از یاد نبرید که خواسته و شعار آزادی میرحسین موسوی و مهدی کروبی در این مرحله از مبارزات ضد استبدادی مردم ایران، انحراف از خواسته های کلان این جنبش و مردم نیست بلکه دستاویزیست برای ادامه تظاهرات خیابانی مردم در بندِ و گرفتارحکومتِ جمهوری دلقکان و اوباشان اسلامی ایران.
سخن آخر اینکه آقای شهرام همایون، هیچ به این اندیشیده اید که چرا همان نظری که شما تاکنون در مورد راهبران بی ادعای جنبش سبز، داشته اید و دارید، از دهان شخصیتِ لمپن و شناخته شده ای همچون داور نیز بیرون می آید؟ البته با واژه ها و جملات مناسبِ هویتِ خود او. (بلانسبت شما باشد، در این قیاس هیچ مناقشه نیست)
آقای شهرام همایون، حاصل زحمات چندین ساله شما به صورت سطلی پر از نُه من شیر در کنار پایتان قرار دارد، بهوش باشید و احتیاط کنید که تا خدای ناکرده خواسته یا ناخواسته این سطل را واژگون نفرمایید!
م. گئومات
دوازدهم اسفند 89.

۲ نظر:

  1. با سلام
    من به عنوان یک ایرانی به قسمت ابتدای این مقاله شک دارم
    من اصلا این عقیده را در مورد آقای همایون ندارم
    لطفا جمع نبندید

    پاسخحذف
  2. سلام دوست گرامی. اخیرا مامورا جمهوری اسلامی برای ایجاد تفرقه و شکاف و جلوگیری از ریزش مردم دیندار بلاخص سپاهیان و بسیجیان دست به تحرکات اینترنتی و یا تبلیغاتی زیادی بر علیه جنبش زده. نمونه این حرکتها را می توان کومنتهای دید که فردی با وانمود جلو دادن خویش به عنوان جنبش سبزی شروع به هتاکی و فحش به اعتقادات دینی مردم می کند مثلا روی کلیپهای که مردم الله اکبر می گویند شروع به حریم شکنی به باور دینی بعضی می کند تا بدین وسیله وانمود کنند که فردای آزادی جایی برای یک دیندار مسلمان در ایران نیست و نشان دهندکه حرکتهای اعتراضی موسوم به جنبش سبز, ضد دینی و ضد اسلام است وبدین سان از ریزش بیشتر بین دیندارن جلوگیری کنند.
    از شما خواهشمندم تا انجایی که می توانید اطلاع رسانی کنید

    پاسخحذف