مناسبت ها

من عاشق ایرانم و ایران تنها سرای من است

۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

گزیده سخنان آقای شهرام همایون در برنامه 19 اسفند ماه2569 ایرانی


آقای همایون صحبت خود را با مقاله الف.بهرام لو تحت عنوان با تمام مهاجرانیها آغاز کردند/
روی سخن ما با همه وزیران و وکیلان وفیلسوفان ونویسندگان وروزنامه نگاران وفیلمسازان وشخصیتهای اسبق جمهوری اسلامی است.که اکنون ظاهرا از ناراضیان و ومنتقدان سیستم موجود جمهوری اسلامی در خارج کشور هستند.روی سخن ما با همه مهاجرانیهایی است که در مقطعی از زندگی خود وبخصوص در سالهای اولیه شکل گیری نظام جمهوری اسلامی از هواداران وکارگزاران آن نظام بودند واکنون ساکن غرب هستند.ما که هستیم؟ ما انبوه زنان ومردان گمنام ایرانی هستیم که در طول دو دهه اول حاکمیت نظام اسلامی یعنی در همان مقطعی که مهاجرانیها مشغول ساختن وشکل دهی آن نظام بودند زندگی مشقت باری را در ایران تجربه کرده ایم. بدون آنکه هوادار حزب و یا سازمان سیاسی خاصی باشیم در نهایت از کشور خود رانده شدیم وسالهاست که در غربت زندگی میکنیم.اما چرا ما با شما سخن می گوییم؟ چون دیدیم و می بینیم که تاریخی را که ما در آن زندگی کردیم از سوی شما ودوستانتان تحریف شد و همچنان تحریف می شود. چون می بینیم که شما به نسل جوانی که در آن سالها هنوز بدنیا نیامده بودند و تصویری از جمهوری اسلامی و رهبران قبلی وفعلی آن ارائه می کنید که با آنچه تجربه مستقیم ما از جمهوری اسلامی بوده بسیار متفاوت است.چون در هراسیم که افکار واندیشه بزک کرده تان جنبش نسل جوان ایران را به بیراهه بکشد.اما در سالهای قدرت شما چه بر ما رفت وما چه به یاد داریم.ما برخلاف شما کارگزار و یا کارمند جمهوری اسلامی نبودیم. تبلیغی برای استقرار نظام اسلامی نکردیم. تصاویر حاکمان جمهوری اسلامی را بر دیوار منزل خود وکوچه وخیابانهای شهر نچسباندیم.در راهپیماییهای رسمی شرکت نکردیم. به عضویت سپاه وبسیج وانجمنهای اسلامی در نیامدیم ودر رای گیریها و رفراندومها رای ندادیم وبه همه این دلائل نتوانستیم از دیواره های عقیدتی هسته های گزینش جمهوری اسلامی عبور کنیم. ما از کار برکنار شدیم واز دانشگاهها اخراج شدیم وعلیرغم قبولی در امتحانات کنکور مقابل ناممان ستاره گذاشتند وبه هیچ دانشگاهی راهمان ندادند.ما سیاسی نبودیم ما عضوگروههای چپ ویا معارض جمهوری اسلامی نبودیم ما فقط میخواستیم زندگی کنیم ما آرزوی تغییر جهان را در سر نداشتیم بلکه فقط میخواستیم یک زندگی انسانی داشته باشیم. میخواستیم با کسی که دوست داریم در خیابانها دست در دست هم قدم بزنیم .دوست داشتیم لباسی را که خود دوست داریم بپوشیم .به موسیقی گوش دهیم.آواز بخوانیم.ما می خواستیم در نحوه آرایش صورت خود آزاد باشیم.ما از دروغ وتظاهر بیزار بودیم.ما از رنگ سیاه خسته شده بودیم. ما کار میخواستیم بدون آنکه مجبور شویم از همکارانمان جاسوسی کنیم و یا مجبور شویم وضو نگرفته هر روز در ادارات نماز جماعت بخوانیم . ما روشنفکرانی با رویا های بزرگ نبودیم بلکه انسانهای ساده ای بودیم که از زندگی با امیال طبیعی انسانی محروم شده بودیم. ما هرگز نمی خواستیم از سرزمین مادری دل بکنیم. ما از سرزمین خود از سرزمین مادری خود رانده شدیم. ما از نظامی گریختیم که ستایشگر مرگ بود وبا خشونتی غیر قابل وصف زندگی را به چوبه دار آویخته بود. ما رانده شدیم رفتنمان هم عذابی شد به تلخی ماندمان. ما از کوههای سربه فلک کشیده عبور کردیم تا به ترکیه برسیم. در اوج نبرد بین مجاهدین افغان با ارتش شوروی به افغانستان رفتیم تا بلکه بتوانیم از آنجا به پاکستان ویا هند پناهنده شویم. ما را از کشتیهای فرسوده به دریا انداختند تا خود را شنا کنان به سواحل یونان و قبرس وایتالیا برسانیم. ما را در کوههای صعب العبور و پر برف رها کردند. بسیاری از ما آنسوی آبها را هرگز ندیدیم.وما هایی که به آنسو رسیدیم سالها در کمپهای پناهندگی منتظر ماندیم تا دست عنایتی از سوی بیگانگان ما را به پناهندگی بپذیرد.شرائط زندگی در آن کمپها چنان سخت بود که خودکشی را بر ماندن ترجیح دادیم. زندگیهای مشترکمان متلاشی شد.مادران وپدرانمان اندوخته های عمرشان را به حراج گذاشتند تا از ریالهای بی ارزش چند دلاری بسازند تا بلکه ما در آن کمپهای لعنتی از گرسنگی هلاک نشویم. ودر نهایت وقتی که به کشورهایی رسیدیم که به ما پناهندگی داده بودند سرنوشتی بهتر از دوران پناهندگی پیدا نکردیم.ما به هر تقدیر باید زندگی میکردیم پس دردها وناکامیهای گذشته در صندوق حافظه نهادیم وبر آن قفل زدیم ودر برابر گدشته چنان سکوتی پیشه کردیم که فرزندانمان که این سوی آب بدنیا آمده بودند ما را آدمهای حواس پرت و بی حافظه ببینند.ما با این تصویر بی هویتی که از خود در ذهن فرزندانمان ساخته بودیم هم ساختیم وهم ادامه دادیم.اما در سالهای اخیر در این سوی آب اتفاقاتی رخ داده است که آرامش ما را بهم می ریزد وخاطرات گذشته را علیرغم میل باطنی در عمق آتشفشان خاموش حافظمان به جوش می آورد.مشکل ما از آنجا آغاز شد که شما و دوستانتان بتدریج دل از ام القرآی اسلامی کندید وبه اجبار و یا به دلخواه به سرزمین کفر مهاجرت کردید هرچند که نام شما ودوستانتان هنوز برای ما یاد آور زندگیهای سوخته مان بود که بنحوی معلول حاکمیتی بود که شما ساخته بودید اما ما عزت به خرج دادیم وبه شیوه هر انسان آزاده ای دم از گذشته نزدیم ونامه های سرگشاده به مقامات این ممالک ننوشتیم تا شما را از این کشورها اخراج کنند.به نظر میرسد که این سعه صدر ما در شما جسارتی ایجاد کرده است که اکنون تاریخی را که شاهدان عینی آن هنوز زنده اند در مقابل چشم ما وارونه می نویسید. ما زمانی فکر می کردیم  شما را در کشورهایی که آزادی وحقوق انسان کرامت داشته باشند راه نخواهند داد. ما اشتباه کردیم شما بدون هیچ مشکلی به غرب آمدید. چرا که به مدد کمکهای دولتی که در گذشته از آن برخوردار بودید. شما اکنون نویسندگان، فیلمسازان، فیلسوفان، هنرمندان وسیاستمداران معروفی هستید.طنز تلخ تاریخ در آن است که حتی در این سوی آبها هم باز این شمائید که سخن می گویید.و ما ظاهرا چیزی جز یک مشت پناهنده ومهاجر بی هویت نیستیم.طنز تلخ تاریخ در آن است که درهای معتبرترین دانشگاههای جهان غرب به روی شما که انقلاب فرهنگی را آفریدید و ما را به جرم غربزدگی از دانشگاهها بیرون کردید باز است اما شما اجازه تحصیل در دور افتاده ترین دانشگاههای کشور خودمان راهم به ما ندادید.طنز تلخ تاریخ آن است که اکنون شما ودوستانتان در اینسوی آبها از همان ارزشهایی سخن می گویید که ما را بدلیل اعتقاد به آن اصول از سرزمین مادری راندید. انگار که بازی تاریخ در آن است که هزاران ایوان دینیتسروویچ بیگناه به هولاکا فرستاده شوند تا یلتسینها ازمناصب سازمانی و حزبی وحکومتی بالا بروند و در نهایت با زیر سوال بردن همان سیستمی که خود ساخته وپرداخته اند به قهرمانان راه آزادی تبدیل شوند.در نظام اسلامی ما از زندگی به شیوه ای که خود می خواستیم محروم شدیم اما شما نه تنها به شیوه ای که خود میخواستید زندگی کردید بلکه میلیونها انسان را وادار کردید به همان شیوه ای زندگی کنند وبمیرند که شما میخواستید. شما اگر از آنچه کرده اید واقعا پشیمانید باید از مردمان این سرزمین طلب بخشش کنید وخوشحال باشید که مردم داغدیده در پی انتقام جویی از شما نیستند. نه آنکه با جسارتی باور نکردنی که گاه سر به وقاحت می زند در حین سکونت در یک کشور غربی واستفاده از یک جامعه باز که محصول مبارزه زنان ومردانی است که افکارشان درست نقطه مقابل افکار شما بوده است به ترویج خرافه وبت پرستی و بت سازی بپردازید.از یاد نبریم که سرنوشت تلخ یک ملت را بتی رقم زد که شما آن را می پرستیدید.بتی به نام امام خمینی.
در ادامه آقای همایون گفتند:
اظهارات آقای مهاجرانی جنجالی بپا کرده است. و من در طول این دوسال گذشته همواره بر این مطلب تاکید کردم وخوشحالم که می بینم که دوستان متعددی پیرامون همین قضیه جمع شده اند وهمین نکات را به شیوا ترین شکلی بیان می کنند.آنچه که در این دو سه سال گذشته اتفاق افتاد به نظر من جا دارد که هنوز هم مورد بررسی ومطالعه قرار بگیرد.در اول بهتر است من از این جنبشی که تحت عنوان ماهستیم اتفاق افتاد توضیحاتی عرض کنم با توجه به اینکه این برنامه از طریق هاتبرد در ایران پخش می شود ودوستان را متوجه کنم که هر جنبش وهر خیزشی الزاما باید یک هویتی داشته باشد.یک هویت بسیار شفاف وروشن. جنبش ماهستیم اساس کارش همان احیای هویت ملی ما ایرانیها بوده واین به معنای این نیست که بخواهیم در مقابل دینی به خصوص موضع گیری بشود ویا دینی نفی شود.ابدا اینچنین نیست.ما هدفمان این است که ملتی به نام ملت ایران شکل گرفته وباید آن را بازشناسی کنیم و در اثر این بازشناسی وترویج آن سعی کنیم رفتار ، گفتار و روشمان  را منطبق با آن اصول کنیم.بعنوان مثال پرهیز از دروغ جزء اصول اساسی است و ما جامعه ای هستیم که باید به شدت از دروغ پرهیز کنیم. ما باید به شدت این حق را برای هر انسانی قائل باشیم که به هر شیوه ای که دوست دارد ودرست می پندارد خدای خود را ستایش کند وبه شیوه ای که خود دوست دارد زندگی کند. پس در شیوه ما این نیست که از دینی بد گویی وزشت گویی کنیم واصولا ما با زشت گویی در تضاد  هستیم.یعنی جنبش ما هستیم دروغ نمی گوید به ادیان وپیروان ادیان احترام می گذارد و زشت گو نیست واینکه حق مسلمی برای هر انسان صاحب تفکر در جهان درهر جامعه ای باید قائل بشویم وآن این است که حکومتی داشته باشد که آن حکومت بر مبنای اصول تاریخی وجغرافیایی آن مملکت باشد.که ما آن را تحت عنوان حکومت ایرانی می شناسیم.این اساس و کلیت جنبشی است به اسم جنبش ما هستیم. ومی بینید نحوه انتشار وانعکاس آن در سراسر ایران از کوچکترین دهات و روستاها گرفته تا بزرگترین شهرها در کمتر از ده، دوازده ماه اتفاق افتاد. هر جا می رفتید این شعار ما هستیم وجود داشت وهنوز وجود دارد. اما براساس همان چیزی که شما حتی در این مقاله ملاحظه فرمودید اتفاقی که در خرداد 88 افتاد ما ناگهان متوجه شدیم که شخصیتهایی بعنوان اپوزوسیون جمهوری اسلامی پا به میدان گذاشتند که تا دیروزمعماران وسازندگان همین نظامی هستند که در ایران حاکم است.در راس همه این اشخاص آقای هاشمی رفسنجانی بودند که رئیس خبرگان رهبری ورئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بودند.آقای میر حسین موسوی هشت سال نخست وزیر ودر همین چند ماه قبل حقوق بگیر جمهوری اسلامی وهمسر محترمشان خانم زهرا رهنورد هم به همین ترتیب.جناب آقای کروبی رئیس مجلس شورای اسلامی هشت سال وآقای مهاجرانی وزیر در دولت های آقای رفسنجانی وآقای خاتمی وکسی که معتقد بود باید ریاست جمهوری آقای رفسنجانی مادام العمر شود. وهمینطور اشخاص و افراد در گوشه وکنار دنیا آمدند ودر صف اول اپوزوسیون قرار گرفتند.ملت به جان آمده وملت خسته وسرکوب شده به این فکر افتادند که ما دیگر راه چاره ای نداریم.درتمام این دوسال آقای موسوی همواره از استمرار جمهوری اسلامی سخن گفتند وازلزوم اجرای قانون اساسی سخن گفتند ودر همه این سالها هرگز وهرگز با مبنای جمهوری اسلامی در تضاد نبودند و چنین ادعایی هم نکردند. واما گروهی به همان شیوه حزب توده ایران که در سال 79 در زمانی که آقای خمینی می خواستند قدرت را بدست بگیرند در میان نویسندگان و شعرا وهنرمندان وسیاستمداران نفوذ کرده بودند و با اینکه با دین ومذهب در تضاد بودند اما بطور رسمی از آقای خمینی دفاع می کردند ومعتقد بودند که راه نجات ما فقط آقای خمینی است ومی گفتند کسانی که با شاه مخالفند باید زیر علم خمینی جمع شوند چه کسانی؟ رهبران حزب توده ای که اساسا منکر خدا ودین هستند. می گفتند شاه دارای آنچنان قدرتی است که هیچکس جز نیروی مذهب ودین نمی تواند مقابل ایشان بایستد وما باید یک آخوند رابه توانایی برسانیم تا شاه را به زیر بکشیم وبعد این آخوند را زیر پا بگذاریم غافل از اینکه این آخوند آنقدر زرنگ بود که همه اینها را گرفت وبه زندان انداخت.
الان هم گروه بسیاری بر این باورند که ما هیچ چاره ای نداریم جز اینکه زیر پرچم سبز اسلامی قرار بگیریم وبدست آقای موسوی آقای خامنه ای را پایین بکشیم وبعد مردم از آقای موسوی عبور می کنند. این یک توهم است.برای این توهم است که ما باید از جامعه ای که در آن زندگی می کنیم شناخت داشته باشیم ما مردم عاشق قدرت هستیم ما بدون قصد ویا پیش بینی حتی نسبت به آدمهایی که دارای قدرت هستند احترام می گذاریم.شاهان ما تا زمانی که از موضع قدرت با مردم صحبت کردند مورد احترام ما بودند به محض اینکه احساس کردیم در موضع ضعف قرار گرفتند و یک قدم از موضع خود عقب رفتند آنها را از بالا به زیر کشیدیم.بت سازی در جامه ما یک امر دیرینه است. ما متخصص بت سازی هستیم.علاقمندان به محمد رضا شاه پهلوی او را مانند بت ستایش می کنند واین بزرگترین اشتباهشان است.طرفداران دکتر محمد مصدق او را مانند بت ستایش می کنند.طرفداران آقای خمینی او را مانند بت ستایش می کنند. ما هیچ خط وسطی نداریم. ملاک برای ما ایران و ملتمان نیست.ملاک برای ما محمدرضا شاه ومصدق وخامنه ای وخمینی است. چون روزگاری ما از عملکرد آنها خوشمان آمده ویا از عملکرد آنها منتفع شدیم. ما متخصص بتسازی هستیم والبته متخصص سرنگونی بت.آیا با این سابقه ذهنی که ما از جامعه خودمان داریم وبا توجه به رویکردی که نسبت به عوامل بیگانه داریم یعنی در هیچ کشوری نمی بینید که مردم ناراضی آن کشور به یک کشور قدرتمند دیگری متوسل شوند وبخواهند که مردمشان را نجات دهد تا آنها به قدرت برسند این یعنی وقیح ترین وزشت ترین خواستی که مردم یک کشور داشته باشند. ولی ما در جامعه خود این افراد را می بینیم که از آقای اوباما می خواهند که به ایران حمله کند واین باور کردنی نیست. واین در اثر همان سقوط ارزشهاست.در چنین حالتی ما توجه به گفتار وسخنان اشخاص نمی کنیم. من همیشه گفتم وباز هم تکرار می کنم من برای آقای میر حسین موسوی احترام قائلم برای اینکه احساس می کنم برخلاف بسیاری از دوستانشان ایشان قصد فریب مردم را ندارد .مثالی بزنم سال گذشته سالگرد تولد آقای موسوی یک عده راه افتاده بودند که تولد ایشان را بگیرند ایشان آنموقع در حصر نبودند و می توانستند حرف بزنند آمدند ومانع این کار شدند. امسال شما می بینید که در غیاب آقای موسوی این شورای سبز امید که بنده اصلا مخالف پنهانکاریشان هستم چون معتقدم همه اینها درخارج کشورند ودر خارج کشور هم هیچ مانعی برای انتشار اسامیشان نیست آمدند واز مردم دعوت می کنند که در سالروز تولد آقای موسوی به خیابان بیایید یعنی درهیچ کشوری شما چنین چیزی را نمی توانید ببینید ومقدمات بت سازی دارد فراهم میشود.آقای موسوی کوچکترین ایرادی بهشون وارد نیست نه تنها ایرادی وارد نیست بلکه بسیاری احترام به طرف ایشان برانگیخته شده از جمله خود من.چرا؟ برای اینکه برای آن چیزی که درست می پندارند ومن شهرام همایون با این پندار ایشان در تضاد هستم اما برای آن آرمان خودش ایستاده ومبارزه می کند ومی جنگدوآرمانشان چی هست؟ آرمان احیای دوباره دوران طلایی امام خمینی. به همین سادگی.این آدم قابل احترام است. به هیچ عنوان شما در گفتار وکردار ونوشتهایشان نمی بینید بخواهد مردم را فریب بدهد.این یک عده ناشناسی هستند که دارند از وجود آقای موسوی برای خودشان بهره برداری می کنند.این سایتهای سبزی که درست شده است اینها تماما کسانی هستند که آقای موسوی بطور رسمی اعلام نکرده که با آنها در ارتباط هست بجز یکی. در همین سایتها شما تصویر یک زن بدون حجاب را نمی بینید.آقای موسوی این شخصیت محترم وراستگو حرفش را می زند ولی یک عده دوست ندارند که بشنوند.آقای موسوی می گوید من خواهان اجرای قانون اساسی هستم ومعتقدم که این قانون اساسی حقوق مردم را به رسمیت می شناسد.این حرف مهم نیست که درست ویا غلط است مهم این است که ایشان شفاف حرفشان را می زنند.اگر می بینید جمهوری اسلامی نمی تواند کاری با ایشان داشته باشد برای این است که ایشان طبق قانون کاری برخلاف قانون اساسی نکرده است.ایشان برای گرفتن مجوز راهپیمایی نامه نوشتند به آقای نجار وزیر محترم کشور.اما یک گروهی که به نظر من همان شیوه حزب توده ایران را پیش گرفتند آنها به میدان آمده اند واز موسوی یک شخصیت دوچهره ای را عرضه می کنند یعنی موسوی را همانگونه که خواستند خرجش می کنند کما اینکه اینکار را هم خواستند با آقای رفسنجانی بکنند. اما در نهایت همه این کوششها مثلا آقای مهاجرانی رسما نشان داد که خواهان بقا نظام جمهوری اسلامی است. اما شما مردم چه کردید؟ از چهره ای که درون نظام بوده رهبر اپوزوسیون ساختید این را توسط عواملی مثل بی بی سی جا انداختید وبعد او می آید می گوید که حتی یک نقطه خاکستری در زندگی آقای خامنه ای وجود ندارد. مید انید یعنی چی؟ یعنی اسلحه را با گلوله پر کردن و شلیک به مغز اپوزوسیون .یعنی بی اعتبار کردن اکثر ادعاهای اپوزوسیون. براساس مانیفست جمهوری اسلامی ما جز حرکت شفاف کاری دیگری نمی توانیم بکنیم وروشن وآشکار سخن بگوییم وجایی را که ایستاده ایم را برای مردم تشریح کنیم واین به منزله برخورد با آقای موسوی نیست این براساس این اصل است که ما آقای موسوی را در جایی که ایستاده است میخواهیم ببینیم واز دوستان میخواهم که برای جنبش سبز تعاریف دیگری پیدا نکنند. ما یک جنبش سبز داریم این جنبش رهبران مشخصی دارد.آقای موسوی وآقای کروبی .این جنبش با این دو بزرگوار آغاز شده وخواهان بقای جمهوری اسلامی و زدودن انحرافات از جمهوری اسلامی است همین وبس. شما پیوندی بین پرچم شیر و خورشید وجنبش سبز نمی توانید پیدا بکنید.جنبش سبز پرچم شیر وخورشید را نمی تواند تحمل کند. جنبش سبز یکی است ورنگ سبز نماد انتخاباتی آقای موسوی بود وابزار ایشان در مبارزات انتخاباتیشان بود وما هم باید به آن احترام بگذاریم.شما اگر می گویید جنبش سبز، دنیا این جنبش را با شروع حرکت انتخاباتی آقای موسوی می بیند. وهیچ تعریف دیگری برای آن قائل نیست وهیچ لزومی هم ندارد که یک ملت یک جنبش داشته باشد و زیر حرکت آن جنبش عمل کند. جنبش زنان باید مشخصه خودش را داشته باشد. جنبش کارگران همینطور.بهمین دلیل است که در جنبش سبز اسمی از آقای اسانلو وجود ندارد.اسمی از آقای طبرزدی وجود ندارد.اسمی از پرچم شیر وخورشید وجود ندارد.بهمین دلیل است اگر می بیند شاهزاده رضا پهلوی دستبند سبز بدست می کند ولی جنبش سبزهیچ نوع رفاقت ونزدیکی با ایشان ندارد.بهمین دلیل هست که رهبران حزب مشروطه آقای پاشایی ومرحوم آقای همایون دستبند سبز بدست می کنند ومی گویند که ما عضو سبز هستیم ولی آنها اعتنایی به این قضیه نمی کنند. جنبش سبز نمی تواند به مشروطه خواهان مشروعیت بدهد چون خواهان حفظ جمهوری اسلامی است. حالا حتی مشروطه خواهان هم خودشان را بکشند.استدعای من از آزادیخواهان این است که جایگاه خودشان را مشخص بکنند.در طول تاریخ آن افرادی که در مواضع شفاف ایستاده اند مورد احترام مردم واقع شدند.چگونه یکی از این سایتهای سبز حاضر نیستند که یک بیانیه مربوط به مشروطه خواهان را پخش بکند؟ وآنوقت فراگیر است! ودر جاهایی حتی اجازه آوردن پرچم شیر وخورشید را نمی دهند وآنوقت صحبت از فراگیر بودن می زنند.استدعا می کنم دشمنیها را کنار بگذارید.غرب وبی بی سی خواهان انقلاب نیست خواهان اصلاح است برای اینکه نمی خواهد منافعی که امروز در جمهوری اسلامی صاحبش است دستخوش تزلزل بشود.
      
تدوین کننده: بانو آرتمیس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر