مناسبت ها

من عاشق ایرانم و ایران تنها سرای من است

۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

آرزو و امید من برای سال 2570 ایرانی



سال 2570 ایرانی در شرف آغاز شدن است و سخن از امیدها و آرزوها در سال آینده است و من هم خواستم امید و آرزوی خودم را برای سال آینده با شما در میان بگذارم
امیدورام که سال آینده سالی باشد که هر چه بیشتر فرهنگ دموکراسی را درک کنیم و بر بام ها اگر خواستیم شعاری دهیم شعاری ایرانی باشد مانند پاینده ایران و ایرانی.
و در آخر نوروز را به همه شما هم میهنانم چه در داخل و چه در خارج، چه پادشاهی خواه و چه جمهوری خواه، چه موافق و چه مخالفم  با تمام وجود شاد باش می گویم
راه ایرانی


۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

رضا خان «افسری» که از نو باید شناخت. (مقاله ای از آقای شهرام همایون)






شاید این نظر بی رحمانه ای باشد که ملت ما در طول تاریخ ، با خدمتگذاران خود به نیکی «تا» نکرده است و اگر بسیاری از آنان را به باد فحش و ناسزا نگرفته باشیم یا درباره شان سکوت کرده ایم و یا به غلط درباره ی آنان قضاوت کرده ایم.
از ابومسلم گرفته تا بابک خرمدین و از آریوبرزن تا رضا خان، که سخن گفتن درباره ی هریک از این میهن دوستان فرصت مستقلی می خواهد اما در مورد «رضا خان»: افسری که از درجه قزاقی تا پادشاهی طی کرد بیش از همه بی انصافی کرده و همه کارهای او را به باد انتقاد   گرفته ایم. و عجیب اینکه بیش از همه تأکید کرده ایم پادشاهی که:
راه آهن ساخت، دانشگاه ساخت، اولین دانشجویان را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور فرستاد، جاده ساخت، مدرسه ساخت، سازمان های اداری را بنا نهاد، مملکت را یک پارچه کرد. ارتش نوین را پایه گذاری کرد، حق حیات اجتماعی زنان را به رسمیت شناخت، دادگستری را جایگزین عدلیه کرد، روحانیت را از کار اجرایی مملکت برحذر داشت و به کار خدا فرستاد و همه و همه این اقدامات را تنها طی 16 سال – فقط 16 سال را انجام داد – او را «دست نشانده انگلیس» و عجیب تر اینکه معتقدیم این «دست نشانده انگلیس» توسط انگلیسی ها به تبعید فرستاده شد!؟
می گوییم: «آیرون ساید» انگلیسی او را به قدرت رسانید! اما نمی پرسیم چگونه این «دست نشانده» توسط همان انگلیسیا در زمان سلطنت فرزندش او را به تبعید فرستادند و حتی فرزندش (پادشاه ایران) اجازه نمی یابد که او را به ایران بازگرداند!
این مرد میهن دوست را به سختی مورد انتقاد قرار می دهیم که «دیکتاتور» بوده است و حال آنکه سخنی و حرفی از این مهم به میان نمی آوریم که مگر تا پیش از او کشور چگونه اداره می شده است؟  آیا «رضا خان دیکتاتور» جانشین یک سلطان دموکرات شده است؟
آیا جز مجلس اول و تا حدودی مجلس دوم ، مگر  ما «مجلس مردمی» داشته ایم که در دوره ی «رضا خان قلدر» هم دوره ها ی مجلس فرمایشی می دانیم؟! از خود نمی پرسیم چرا به این «دست نشانده ی انگلیسی ها» پس از سقوط حتی اجازه نمی دهند که ساکن کشور انگلیس یا سرزمینی خوش آب و هوا شود و باید که به آفریقای جنوبی برود و حتی این بی رحمی را تا آنجایی ادامه می دهیم که هر خدمت او را برابر با خیانتی نابخشودنی می دانیم! 
وقیحانه در واگن های راه آهن می نشینیم و به زیارت امام رضا! می رویم و می گوییم که: رضا خان راه آهن را چندین سال قبل از جنگ جهانی دوم به دستور انگلیسا ساخت تا آنها بتوانند وقتی هیتلر در آلمان به قدرت رسید و جنگی به راه انداخت و به شوروی حمله کرد- آن وقت اسلحه های خود را از جنوب به شمال کشور و به دست روس ها برسانند!
خوب مردی که راه آهن ساخت، دانشگاه ساخت، جاده ساخت و ... ... خائن!
پس بفرمائید ملاک خدمت چیست؟ خادمان چه کسانی هستند و با چه کارنامه ای؟
ما باید به فرزندانمان چه نمونه ای را ارائه بدهیم که الگوی آنان باشد؟
البته غیر از خودمان که جز نشستن و لیچار گفتنن برای این و آن، غرغر کردن، دشنام به زمین و زمان دادن که ظاهراً «ملاک قهرمانی» در بین ملت ما، همین ها هست و بس!

شهرام همایون ـ روزنامه نگار
چاپ شده در هفته نامه فردوسی امروز

۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

گزیده سخنان آقای شهرام همایون در برنامه 22 اسفند ماه2569 ایرانی


در این یکشنبه آقای همایون مصاحبه ای با آقای نوری زاده داشتند ودر اول مصاحبه آقای همایون تاکید داشتند بر یک هفته نبودن آقای نوری زاده در برنامه پنجره ای رو به خانه پدری وشایعاتی که بر این میان گفته شده است ایشان گفتند که ما دوتا دوست ورفیق وهمکاریم ودر خیلی چیزها هم با هم اختلاف نظر داریم ولی هردو معتقدیم که در حال حاضر احتیاج به یک فضایی هست که همه در نهایت استقلال واحترام بتوانند سخنشان را بگویند وبنده هم شخصا از اینکه آقای نوری زاده در این تلویزیون برنامه دارند و دیگر تبدیل شده اند به صاحب خانه این تلویزیون بسیار خوشحال هستم وافتخار می کنم وباعث مباهات بنده است. ولی کماکان اختلاف نظر داریم واین هیچ ربطی به دوستی ما ندارد. آقای نوری زاده هم گفتند که من هم در برنامه خودم گفتم دو انسان باهم دوست هستند ونهایت احترام را بهم می گذارند وخیلی جاها باهم اشتراک نظر وخیلی جاها اختلاف نظر داشته باشند. مثل اعضای یک خانواده واین دلیل بر این نیست که یک عده سواستفاده کنند ودر فیس بوک و بالاترین یک مشت چرندیات و حرفهای بی ربط بزنند. منو شهرام باهم دوستیم وخواهیم بود ونظرات سیاسی ما خیلی دور از هم نیست ویک جاهایی آدم سلیقه های مختلفی دارد ولی این مشکلی نیست حل می شود.
آقای همایون گفتند که آقای نوری زاده دوباره اسم شما در سایتها وجاهای مختلف بعد از آخرین صحبت شما در مورد سایت کلمه مطرح شده وجنجالی به پا کرده است.و اینکه شما چقدر به صحت این منشور دوم جنبش سبز اعتماد واطمینان دارید؟
ایشان جواب دادند که این منشور متعلق به حالا نیست ولی من در اصل ونوشته تردیدی ندارم ومن معتقدم که انتشار این منشور در این زمان وبا واکنشهایی که ما مشاهده کردیم هیچ آدم عاقل سیاسی نمی آید واین کار را بکند. ولی منتهی دسترسی به آقای موسوی وکروبی نیست.آخرین باری که آقای واحدی با آقای کروبی صحبت کرد تقریبا سه هفته پیش بود. وآقای کروبی صریح وروشن در آنجا گفتند که این رژیم نه جمهوری است نه اسلامی واین رژیم ساقط است. بنابراین این منشور را بیرون دادن در این زمان یک علامت سوال است. ضمن اینکه در همان برنامه تشکیل آن شورا و ماجرای سایت هم هزار اما واگر وجود دارد. من یک حرف زدم فردای آن روز نامه فرزندان آقای موسوی بیرون آمد.نامه ای که بخشی از آن بطور قطع درست است.بخشی  از آن صحبت صادقانه دو فرزند است ولی بخشی دیگرش مبهم است. وچون پنج نفر به این سایت دسترسی دارند ومیتوانند این سایت را تغییر بدهند. دونفرشان در خارج وسه نفرشان در داخل هستند. آنهایی که در داخلند نمیتوانم اسمهایشان را بگویم و ما نمیدانیم این بقیه تا چه حد در زیر فشارند ویا بعضی هایشان وا داده اند یا نداده اند.این هست که من اعتماد کردن مطلق به سایتها را و به ویژه مطالب مبهمی را که صادر می شود زیاد به مصلحت جنبش نمی بینم. من معتقدم زمانی می توانیم روی موضوعی انگشت بگذاریم که مطمئن باشیم.مثلا آقای مجتبی واحدی مرتب با خاندان کروبی مرتب در تماس است وبا فرزندان کروبی صحبت می کند ودر آن زمان که آقای کروبی در دسترس بود یکی از معدود کسانی بود که با ایشان حرف می زد .خوب طبیعتا اگر چیزی را که آقای واحدی بگوید من باور می کنم اما در مورد بقیه چون به آقای کروبی دسترسی ندارند این برای من کمی سوال برانگیز است. چون مبادا علائق وخواسته های شخصی ویا فشارها باعث شود که آدم حرفهایی را مطرح کند که عملا برای آقای موسوی وخانم رهنورد لطمه بزند.
آقای همایون گفتند مثل دعوت مردم به بهانه برگزاری تولد آقای موسوی .چون پارسال که آقای موسوی خودشان بیرون بودند با اینکار به شدت هم مخالفت کردندو...
آقای نوری زاده در تایید سخنان آقای همایون گفتند معمولا در مورد شخصیتهایمان وقتی به رحمت خدا پیوسته باشند مثل زنده یاد دکتر مصدق و یا محمد رضا شاه افرادی که به هر حال سهم تاریخند وبهانه یادآوری هست. ولی درمورد افراد زنده این مسئله را وقتی ایراد می کنیم همان ایرادی می شود که ما در گذشته به شاه وخاندان پهلوی گرفته می شد واین را نمی شود تعمیم بدهیم بر روی یک آدم زاهد وساده زیست مثل میر حسین موسوی.
آقای همایون در سوال دیگری از آقای نوری زاده پرسیدند که شما به صراحت لهجه شهرت دارید آیا شما آقای ارجمند را به این ترتیب زیر سوال می برید؟ آقای نوری زاده گفتند که آقای ارجمند بسیار آدم پاک وصادقی است. ولی من نمی دانم که آقای ارجمند تا چه حد اختیار وتا چه حد اجازه صحبت دارند. وحتی ایشان تلاش کرده خیلی جاها بهرحال به همین مسیر برود ودر یکی دو جا حتی به نظر من فراتر از خطی رفت که آقای موسوی ترسیم کرده بود.چون من در مورد آقای واحدی خبر دارم می توانم بگویم که حتی جلوی من با آقای کروبی حرف زده است. اگر آقای موسوی یک بار بتواند این مسئله را روشن کند آنوقت معلوم می شود که آقای ارجمند هم اختیار تام از جانب ایشان دارد. آقای همایون گفتند که شما در حقیقت در اینجا به عملکرد آقای ارجمند ایراداتی دارید یکی همان مسئله تولد ویکی همان انتشار منشور گذشته در حال حاضر این مجموعه عملکرد برای شما جای سوال دارد؟ اگر این مسئله از ناحیه خود آقای موسوی باشد آیا سوالات شما همچنان هست؟
آقای نوری زاده در جواب گفتند که صد در صد، من از خود آقای موسوی می پرسم این منشور معنایی ندارد مردم از این حرفها عبور کرده اند. دیگر صحبت از جمهوری اسلامی نیست.من در دالاس در یک سخنرانی در دانشگاه اس ان یو گفتم که جمهوری اسلامی خوب، یک جمهوری اسلامی مرده است.بعد از این جمهوری اسلامی مطرح کردن به نظر من یک مقدار نا آگاهی از آن چیزی است که در جامعه دارد رخ می دهد. سوال بعدی آقای همایون به این صورت ادامه می یابد که آقای نوری زاده ما بطور مشخص چند سایت داریم که مثل جنبش راه سبز ویا سایت کلمه در این سایتها شما یک روش ویا شکلی می بینید که درست شکل وکارهای خود جمهوری اسلامی است محتوا فرق دارد به عنوان مثال دارم عرض می کنم در هیچکدام این سایتها هیچوقت به مقالات ویا نوشته های خود شما حتی اشاره ای نمی کنند.وآقای نوری زاده گفتند که بنده غیر خودی هستم وآقای همایون پرسیدند مگر در جنبش سبز خودی وغیر خودی هست؟ وآقای نوری زاده در جواب گفتند که فراوان شما فکر کنید یک نفر چوب خط دستش گرفته وسبز جدا می کند.ما آدمهای داریم که در کارنامه آقای خامنه ای وفرزندانش حتی یک نقطه خاکستری نمی بیند. در مورد سایتها هم من یک مسئله  را باید بگویم فقط دوسایتی که متعلق به آقای موسوی وکروبی است اینها مشروعیت دارند آنهم به این اعتبار که این دوتن تایید بکنند که آنچه در این سایتها هست مربوط به ماست.سحام نیوز وسایت کلمه.بقیه سایتها مسائل مربوط به چیزهای دوستان وخانوداگی وشوراهای خود ساخته است.من باید یک چیز را صریح بگویم.سی سال شما وبنده ودیگران از زندگیمان گذشتیم با هر خطری روبرو شدیم جمهوری اسلامی زندگیمان را از ما گرفته بخت دیدن عزیزانمان را از ما گرفته همه این مصائب از ما از سر گذراندیم بعد یک آقایی که تا دیروز مسئول بوده وهمه کار داشته حالا آمده بیرون ویک سایتی درست کرده وخودی و غیر خودی می کند و می گوید نخیر اصلا جنبش سبز مال ماست وتوجه ندارد که این جنبش سبز اگر بوجود آمد معلول تلاشهای یک عده مبارز در این سی سال است واین جنبش بهرحال همین جوری از دل مادر بیرون نمی آمد. این آگاهی دادنها ومردم را روشن کردن وجمهوری ولایت فقیه را برای مردم تشریح کردن وابعاد جنایتشان را برای مردم فاش کردن اینها پله پله زمینه ساز شده که ما به جنبش سبز برسیم.حالا ما خیلی فروتنی کردیم نه تنها ما به این افراد کمک کردیم حتی چشمانمان را هم روی گذشته بستیم وبهشان خوش آمد گفتیم ویک عده اینها آدمهای وارسته ای بودند از این خوشامد گویی خیلی خوشحال شدند به ما پیوستند ودست ما را فشردند ورویشان را بوسیدم والان هم در کنار ما هستند.بعضی دیگر هم رفتند برای خودشان برج عاج ساختند وگوشه ای نشستند وگفتند نخیر این نوری زاده وهمایون واین جماعتی که دارند در خارج مبارزه میکنند اینها ضد انقلابند و وابسته به خارجیند اینها آمریکاییند وقتی ته قضیه را نگاه می کنید می بینید آمریکایی تر از همه خودشان هستند.با چه معلق زدنی می آیند در آمریکا سخنرانی می کنند وبر می گردند وبه آمریکا فحش می دهند ونمونه های بسیاری را که ما دراین چند ساله دیده ایم.دیگر به نظر من لازم نیست که ما سکوت کنیم هیچ کس اجازه خط کشی ندارد خودی وغیر خودی ندارد.جنبش متعلق به ملت ایران است. خود آقای موسوی وکروبی هم می گویند که هردو از اعضای این جنبش هستند بنابراین کسی نمی تواند بگوید به نمایندگی از طرف آقای موسوی کروبی آنهم به دروغ نه راست بیاید سایت وتلویزیون درست کند وخودم وخواهرم وداداشم و دامادم وپسرخالمو وپسر عمه ام ما جنبش سبزیم وبقیه غیر خودیند. از این کارها نمی شود کرد من یکی در مقابل این کارها قاطعانه ایستاده ام.
آقای همایون : من فکر می کنم شما در این ماجرا تنها نباشید.آیا فکر نمی کنید مردمی که به اندازه شما و سایر آقایان در متن ماجراها نیستند از این مسائل کمی گیج بشوند؟آیا فکر نمی کنید بخشی از عدم توفیقات مبارزه  مردم حاصل همین سردرگمی هاست که شفاف نیست؟ همه در پرده ولفافه صحبت می کنند.آقای محسن مخملباف می آید آن گزارش را از زندگی آقای خامنه ای می دهد واز آن یک گزارش وفیلم ساخته می شود.آقای مهاجرانی می آید ومی گوید در زندگی این مرد محترم هم حتی یک نقطه خاکستری هم نیست.آیا این یک وازدگی در میان توده مردم ایجاد نمی کند؟
آقای نوری زاده گفتند که من به خدا قسم می خورم که آنقدر مردمان ما داوران خوبی هستند.اگر بگوییم این آدمها نزد مردم ایران ذره ای اعتبار دارند که ندارند همین چندی قبل من در خاورمیانه بودم در بحرین تعدادی از هموطنان ایرانی را دیدم ویکی دو تن هم از ایران آمده بودند که با هم گفتگو کنیم وهمه اینها برای من شرح می دادند که جامعه ما آنقدر روشن وآگاه است که به این افراد می خندد ومن هم می دانم که آقای کروبی وموسوی هم به اینها می خندند چون روش وعملکرد اینها را دیده اند.شما مثل یک آفتاب پرست همینطور از ابتدای جمهوری اسلامی رنگ عوض کنید واینطوری نمی شود یک جایی یقه آدم را می گیرند والان هم موقع یقه گرفتن هست. وبنابراین من اصلا مجالی نمی دهم که آدمها بیایند وبرای خودشان پرونده خوب بسازند و خطوط زیبا برای خودشان بنویسند و بگویند که ما آدمهای آزادیخواه ومبارزی هستیم. در حالی که وقتی به گذشته اشان رجوع کنید می بینید در موقع قدرت مداری هیچگونه آزادگی هم از خودشان نشان نداده اند.
آقای همایون: ما در آستانه نوروز 1390هستیم و یک نوروز دیگر در غربت.اولا چهارشنبه سوری را در پیش داریم که آقای مکارم شیرازی آن را امروز حرام اعلام کرده وشما ایشان را سلطان شکر نام داده اید. بعد هم 24 اسفند را داریم که زاد روز یک مرد بزرگ ایرانی است وبعد 29 اسفند را داریم که سالروز یک حادثه بزرگ که باعث افتخار و غرور همه ما ایرانیهاست.نظرتان را یکی یکی جویا می شوم.آقای نوری زاده گفتند که من اعتقاد دارم که جنبش اگر بخواهد اعتبار وحضور خودش را نشان دهد در چنین روزی است.چهارشنبه سوری چیزی است متعلق به همه ایرانیها کسی خط کشی در این نمی گذارد ناصر ابوالمکارم شکر فروش هم ممکن است .آقای رحیمیان هم رئیس بنیاد شهید گفته بودند که هیچکدام از وصیت شهدا هم دفاع  ازپرسپولیس وتخت جمشید نبوده است وبه ملی گرایی وآثار استبداد این شاهان آدمخوار توجهی نداشته اند. می خواستم خدمتشان عرض کنم که اولا وصیت نامه هایی که شما می  نویسید بهتر از این نمی شود.وثانیا ما یکنفر آدم خوار داریم وآن سید علی خامنه ای و قبلیش هست که اینها آمدند آدمخواری را در کشور ما راه انداختند شاهان بد ما هم بازهم از اینها بهتر بودند.این شبها را باید با عظمت برگزار کرد.سال 1390 سال رهایی ایران است.قذافی وبشار اسد و تمام این آدمخواران خواهند رفت. تمام این آدمخواران خواهند رفت.و در راس آن این جمهوری ولایت فقیه. تا زمانی که این جمهوری در منطقه هست منطقه روی آرامش نخواهد دید.بهای نفت هم مدام بالا می رود و اینها کیسه اشان پرتر می شود بنابراین این رژیم را باید امسال انداخت واین را رژیم را می شود انداخت واین چیز سختی نیست.اتحاد جماهیر شوروی می افتد وای به حال این رژیمی که سر تا پایش دار وپول وفساد هست بنابراین اینها را باید مقدمه ای برای قیام اصلی بدانیم که سال جدید حتما اتفاق خواهد افتاد.
قسمت دوم سخنان آقای همایون
من بطور خیلی خلاصه بگویم که در تاریخ 1400 ساله ایران شخصیتی مانند رضا شاه بی بدیل وبی نظیر است.چنین آدمی ما در تاریخ نداشتیم و هیچکدام از پادشاهان ایران ورهبران ایران نتوانستند با در نظر گرفتن امکانات وزمان حکومت یک همچین دستاوردهایی داشته باشند.رضا شاه ویژگیهای زیادی داشته است.ویژگیهایی که در اثر تبلیغات بی بی سی تبدیل شد به ویژگیهای منفی.بعنوان مثال رضاه شاه وقتی به مقام سپهسالاری رسید وزیر جنگ شد ایشان درجه سرهنگی داشت.و همیشه در مورد این شخص طوری بیان می شد که تحقیرآمیز باشد در حالی که اینطور نیست.چرا که ایشان یکی از صاحب منصبان نظامی زمان خودش بوده.در مورد بعدی بسیار گفته شده که ایشان بیسواد بوده فکرش را بکنید در جامعه ای که فرض کنید بیسواد هم بوده آمده ومنشا چنین کارهایی هم شده از جمله عوض کردن مقبره فردوسی.مقبره فردوسی یک جای کثیف و دور افتاده بود وایشان دستور درست کردن این آرامگاهی که الان می بینید داد..کنگره بزرگداشت فردوسی درست کرد.یک فرد بیسواد اولین دانشگاه مدرن ایران را پایه ریزی کرد وساخت.او اولین گروه دانشجویان را به خارج از کشور اعزام کرد و یک آدم بیسواد آمد واولین مدارس ایران را تاسیس کرد.این فرد اگر در هر جای دیگر دنیا بود یک امتیاز بود می گفتند یک آدم که سواد نداشته میلیونها انسان تحصیل ودانش خود را مدیون این انسان هستند.تک تک این امتیازات در اثر تبلیغ بیگانگان تبدیل به امتیازات منفی شد.از جمله مسئله انگلیسی بودن رضا شاه. در حالی که رضا شاه قربانی سیاست انگلیس است ودر حالی که رضا شاه بدستور چرچیل مجبور به تبعید و ترک وطن می شود ما رضاشاه را انگلیسی می دانیم! می خواهم بگویم که چگونه این دستگاه تبلیغاتی استعمار می آید وذهن جامعه را در اختیار می گیرد.یک آدمی که 16 سال کل سلطنتش بوده واگر در نظر بگیرید که در هر ماه چه اتفاقی افتاده همزمان رادیو درست شده ومردم یک جامعه ای را صاحب یک شناسنامه بکنی وتمام زمینها را صاحب سند بکنی وجاده وتونل وپل وارتش بسازی. شما تجسم کنید که این آدم که بوده وچکار کرده؟ در روز چقدر کار میکرده وقتی یک کشوری ارتش نداشته وبخشی از نیروهای نظامیش دست روسیه بوده.همین ارتش منظم زمینی و نیروی هوایی ودریایی درست کردن مگر کم کاری بوده؟ وبعد کدام یک دلار را رضا شاه از خارج قرض گرفته؟ در زمانی که عباس میرزا مغلوب ارتش تزار میشود در قراردا ترکمانچای یک قرارداد دیگر هم نوشته می شود وآن قرارداد کاپیتولاسیون بوده است. که آقای خمینی هم به این کاپیتولاسیون اعتراض کرد.حال این کاپیتولاسیون چیست؟ اگر یک تبعه خارجی در خاک ایران مرتکب یک جرم می شد دادگاههای ایران صلاحیت رسیدگی به این جرم را نداشتند. واین آدم خاطی باید به کشور خودش بر گردانده می شد و در کشور خودش مجازات می شد.آقای رضاشاه برای اولین بار این قرارداد را زیرپا گذاشت وگفت من هرکس در این مملکت جرم کند در همین جا هم مجازاتش میکنم.چقدر کارهای رضاه شاه را می توانیم بشماریم .مثلا در مورد حوزه های علمیه گفت کسی نمی تواند به حساب طلبه شدن از سربازی فرار کند .مرزها را مشخص کرد ومرزبانی به سبک امروزی در زمان او شروع شد.بزرگترین کار رضا شاه که در زمان خودش بی نظیر بوده نکشتن مقامات وخاندان شاهی قبل از خودش بود حتی به آنها شغل داد مثل فرمان فرماها، حتی یکی از قجرها معاون حزب رستاخیز بود.آقای علی امینی نخست وزیر محمدرضاشاه قجر بود.یعنی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی تنها انتقال بدون خونریزی بود که در تاریخ ایران اتفاق افتاد ولی حال نگاه کنیم انتقال پهلوی به جمهوری اسلامی .اعدام ارتشیان غیور ایران بر پشت بام علوی.تیمسار رحیمی.ضیا مدرس  خانم فرخ رو پارسا .بزرگترین درس رضاشاه این بود.او مداخل را از بین برد او گفت کارمند دولت کارمند دولت است و رشوه گرفتن را از بین برد .در گذشته یک کسی که می خواست فرماندار شود باید از دربار مقام فرمانداری را می خرید و بعد از فرمانداری از مردم چند برابر خراج ومالیات می گرفت.او کسی را از خارج به ایران برای بررسی دخل وخرج مملکت استخدام کرد که در گذشته همچنین کاری سابقه نداشت.مسئله انتقام را ازبین برد اگر در گذشته هموطنان یهودی ما در باران خیس می شدند مسلمانان به آنها دست نمی دادند ومحله جهود نشین از بقیه محله ها جدا بود.رضا شاه همه این ها را ازمیان برداشت دیگر کسی نمی دانست کی کلیمی هست کی مسلمان  ویا بهایی ویا مسیحی. چه بسا از ادیان دیگر هم می آمدند ودر مراسم سینه زنی وشعله پزی شرکت می کردند وحتی مسلمانان برای آنها کاری انجام می دادند.این فضایی که شما می دید که بچه های با ادیان مختلف در یک کوچه با همزندگی می کردند با هم بازی می کردن در آن فضایی بود که رضا شاه بوجود آورده بود.زن ایرانی را از خانه ها بیرون کشید ودر مدارس برد تا به بچه ها درس بدهد ومعلم باشد و کار بکند.اینها همه در 16 سال یعنی نصف حکومت جمهوری اسلامی .تمام توپخانه که بروید ساختمان دادگستری  ودارایی اینها را رضا شاه ساخته. ما ملت بی انصافی هستیم.کسی میداند قبر رضاشاه کجاست؟ در زمان محمدرضا شاه، رضاشاه تبعید می شود به یک نقطه بد آب وهوا.انگلیسیهای انتقام جو که هر چی از انتقام جویی آنها گفته شود کم گفته شده.در حالی که پسرش شاه ایران بوده او را به این منطقه فرستادند چرا؟ جرمش چه بود مردم؟ جز خدمت به وطن؟دیکتاتور بوده بسیار خوب باز هم گفتم وتکرار می کنم شما رضا شاه را با کدام شاه ایرانی مقایسه می کنید  ومی گویید او دیکتاتور بوده؟ در کدام دوران دمکراسی ایران نقل می کنید که بعد می گویید رضا شاه دیکتاتور بوده؟ ما خودمان از هر دیکتاتور بدتریم. از داخل خانه تا محل کارمان .اگر چهار نفر هم از سر راه برداشت معتقد بود که اینها خیانت کردند.این پرچم وسرود ما در زمان رضا شاه بود که معنی ومفهوم پیدا کرد.بگذریم که بعد از او ادامه پیدا نکرد.
      
تدوین کننده: بانو آرتمیس

۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

پاسخ شهرام همایون به پیام یک فرد از داخل ایران


پیام یک فرد از داخل ایران به آقای همایون
سلام جناب آقای همایون عزیز
من برای شما خیلی ارزش قایلم و امیدورام که موفق باشید. ولی یک گله کوچک از شما دارم که با وضعیت الان ایران یک کمی احساسی برخورد می کنید آقای همایون، نه عزیز بچه های سبز الان مخالف حکومتند رهبراشون الان گم شده اند معلوم نیست زنده باشند یا نه؟ وقتی به صراحت در راهپیماییشان می گن مرگ بر خامنه ای فکر می کنم این دیگه نهایت بی انصافی است که شما و بعضی اپوزیسیون خارج از کشور هنوز ما را به نظام وصل می کنید آقای همایون من با افتخار می گم ما همه سبزیم و رهبرمون هم آقای موسوی و کروبیند و مخالف تمام عیار این نظامیم حرفهایی که شما می زنید برای یک سال و نیم پیش شاید اعتبار داشت که ما خواستار حفظ نظام با تغییرات اساسی در قانون اساسی و ساختار قدرت بودیم ولی الان فقظ و فقط می گوییم اینها باید گورشون را گم کنند مطمین باشیند با اینهمه مصایبی که برای رهبرهای عزیزمان پیش آوردند اونها هم بر همین عقیده هستند ولی نمی شه از اونها تو این مملکت توقع داشت به صراحت حرفشون را بزنند برای یک فراخوان ساده اون هم به اسم حمایت از مردم مصر انداختنشون زندان اونوقت چطور می شه توقع اشت که بیان و بگن که نظام را نمی خوایم در این صورت حسابشان با کرام الکاتبین است نظام هم دنبال همچین فرصتی بود ولی اونها به عنوان سیاستمدارهای باهوش این آتو را دست حکومت ندادند عاجزانه خواهش می کنم اینقدر به جنبش سبز حمله نکنید.
پاسخ آقای همایون:
اولا دوست عزیز من امیدوارم محض رضای خدا یک دفعه این حرف های ما را با دقت شما بهش توجه کنید عزیزم من نه تنها به جنبش سبز هیچ وقت حمله نکردم بلکه هر وقت تونستم از اون حمایت هم کردم. اشکال کاری که وجود دارد این عدم شفافیت و عدم توجه همه ما به نکاتی است که الان می خواهم عرض کنم دوست عزیز، من به عنوان شهرام همایون دوتا راه دارم یکی این است که بیام برم یک زندگی آرامی برای خودم پیدا کنم یک مغازه ای یک شرکتی یک کاسبی ای یک تجارتی درست کنم تلویزیونی درست کنم کنسرت ها را تبلیغ کنم خانم گوگوش باهاش مصاحبه کنم از خانم گوگوش آگهی بگیرم کسی باهام کاری ندارد به خدا اگر جمهوری اسلامی با من هیچ کاری داشته باشد مسافرتم را هم می توانم برم زندگیم هم می تونم بکنم هیچ کسی با من کاری ندارد. یا اینکه می آیم می گویم نه آقا من کله ام بوی قرمه سبزی می دهد.
کسی که پا در میدان یک مبارزه می گذارد عزیزم ملاحظه در مبارزه محکوم است، شما تصور می کنید من مخالف و دشمن آقای موسوی هستم و شما طرفدار ایشونید نه درست برعکس، برخلاف اونچه که شما فکر می کنید من آدمیم که به آقای موسوی احترام می گذارم و شما آدمی هستید که به آقای موسوی توهین می کتید می دونید چرا؟ برای اینکه من حرف های آقای موسوی را می شنوم از خودم هم چیزی بهش اضافه نمی کنم تفسیر هم نمی کنم تعبیر هم نمی کنم می گم این شخصیتی که آمده داره مبارزه می کنه و جانش را هم به خطر انداخته است خواستش اینه. اما شما می آیی می گویی آقا، قربونت برم موسوی اینی که تو می گویی اون چیزی نیست که تو دلت می خواهد اینی که تو دلت می خواهد اونی هست که من می گم خوب ببین هیچ کجای دنیا این اصول، اصول مبارزه نیست عزیز من این که آقای موسوی الان در زندان است یا حتی ممکن است اعدام شود یا حتی ممکن است ترور شود یک چیز خیلی بدیهی است. آیا در همین شرایطی که هست ممکن نیست این اتفاقات بیفته؟ شما اشتباه می کنید خیال می کنید آقای موسوی دارد زیر و رو بازی می کند اصلا چنین چیزی نیست همیشه من گفتم آقای موسوی در نهایت صداقت آمده حرفشو داره می زند.
 ببینید یک خاطره ای براتون بگم اوایلی که انقلاب شده بود ما آمدیم یک روزنامه ای درست شد به نام روزنامه بامداد، من هم به قول معروف تعزیه گردون بودم توی اون روزنامه دیگه، در زمان شاه هم من فقط یک روزنامه نویس بودم ولی روزنامه نویسی بودم که در رزونامه رستاخیز کار می کردم اتفاقا یکی از مستقل ترین روزنامه های ایران هم روزنامه رستاخیز بود برخلاف آنچه که همه تصور می کنند کما اینکه آن نامه احمد رشیدی مطلق را کیهان چاپ کرد اطلاعات چاپ کرد آیندگان چاپ کرد تنها روزنامه ای که چاپ نکرد روزنامه رستاخیز بود و خدا رحمت کند دکتر مهدی سمسار ر،ا گفت آقا چاپ این نامه به صلاح ما نیست به صلاح مملکت نیست من نمی کنم و نکرد حالا من توی یک همچین روزنامه ای بودم وقتی انقلاب شد و من توی روزنامه جدید کار کردم من نیامدم از رژیم شاه بد بگم یا اگر می رفتم یک جا مصاحبه می کردم یک کسی نسبت به شاه توهین می کرد من نمی آمدم اون مطلب را بنویسم می دونید چرا؟ قبل از شاه به خودم احترام می گذاشتم انسان تا خودش به خودش احترام نگذارد نمی تواند به دیگری احترام بگذارد من روزنامه نویسی بودم که در زمان شاه کار می کردم و در روزنامه رستاخیز بودم حق ندارم وقتی شاه سقوط کرد بیام بد اونو بگم مگر اینکه اول بد خوم را بگم  بیام به مردم بگم آقا من اشتباه کردم ما اشتباه کردیم شاه هم اشتباه کرد در حالی که اکثر قریب به اتفاق روزنامه نگاران محترم ما تبدیل شدند به منتقدان رژیم شاه. یعنی همون کسایی که تا دیروز مبلغین نظام شاه بودند شدند منتقدین نظام شاه.
 الان آقای موسوی تمی تونه مخالف جمهوری اسلامی باشد چون او یکی از معماران و یکی از مهندسان این ساختمان بوده می تونه باشه به شرط اینکه اول بیاد خودش را به بوته نقد بگذارد مگر می شود همچین چیزی  آقای موسوی که خودش را نقد نکرده است. بسیار خوب اقای موسوی امروز نمی تواند بگوید من مخالف جمهوری اسلامیم آیا می تواند از وقایعی که خودش نخحست وزیر بوده در اون دوران نقد بکند انتقاد بکند؟ مگر کرده است؟ چون به نظرش انتقادی به اون دوره وارد نیست بر اون دوره حضور امام خمینی از قول ایشون انتقادی بر اون نظام وارد نیست اشکال کار دوست عزیز من، نه در من است و نه در جنبش سبز، اشکال کار در یک گروه دلال های سیاسی است که می خواهند فرصت طلبی کنند یعنی چی؟ یعنی می خواهند از آب گل آلود ماهی به نفع خودشان بگیرند و این موضوع سر در دامن خارجی ها دارد هیچ ربطی هم به آقای موسوی و کروبی ندارد مگر فقط این دو نفر بودند که مقابل حکومت ایستادند مگر آقای بنی صدر نبود مگر آقای قطب زاده نبود مگر آقای بازرگان نبود مگر آقای یزدی نبود؟ همهه اینها بودند اما امروز دنیا نشسته یک سناریوی تازه ای برای ایران نوشته من به عنوان یک روزنامه نویس نوکر حاکم وقت نبودم و نخواهم بود من سناریو را به شما می گم.
 اولا دیروز خیلی ها خوشحال بودند که آقای رفسنجانی رفت کنار و آقای مهدوی کنی آمد مهدوی کنی را شماها نمی شناسید اولا آقای مهدوی کنی یک فراماسونر است یعنی یک آدمی است که تیمی حرکت می کند بسیار آدم معتدلی است اگر شما به خاطرات آقای رفسنجانی مراجعه بکنید تنها آدمی بود که در سال 60 مخالف کشتار مجاهدین بود و حتی به استناد مطالبی که آقای رفسنحانی در خاطراتش نوشته در یک جلسه ای می گوید که بهتر است ما بیاییم از اینها برای حکومت دعوت بکنیم بریم با رجوی صحبت بکنیم و از اینها برای حکومت دعوت کنیم آقای رفسنجانی می گوید طرح آقای کنی مورد قبول واقع نشد و دادستان اون موقع آقای موسوی تبریزی که الان شاید حتی جزو همین جنبش سبز هست ایشون گفت نه باید اعدامشان کنیم آقای کنی مدتی نخست وزیر شد خیلی کوتاه و بعد کنارکشید و رفت دانشگاه امام صادق را درست کرد و کار دولتی به اون صورت نکرد فقط قدرت روحانیت را حفظ کرد اما آقای کنی که به مجلس خبرگان آمد در حقیقت قدرت از دست رفته مجلس خبرگان را به اون برگردوند و حرفی زد که آقای رفسنجانی تا دیروز نمی توانست بزند گفت مجلس خبرگان باید بر امر رهبری نظارت بکند این حرف را آقای رفسنجانی امروز نمی تونست بزند و نمی تواند بزند آقای کنی اولین دولت مردی بود اولین صاحب مقامی بود که در طی ماه خای اخیر از رفسنحانی به عنوان یک مبارز و یک یار همیشگی نظام یاد کرد. بطوریکه اقای خامنه ای که بعد از نماز جمعه تیر ماه سال گذشته تا امروز سکت کرده بود مجبور شد به آقای رفسنجانی بگوید ایشون همیشه  بر اساس عقل عمل کرده و امروز هم چنین کرد  و مجلس خبرکان در بیانیه ای که داد از برخوردهایی که با آدم های بی بصیرت می شود از جمله اون فحاشی هایی که به آقای رفسنجانی شده بود انتقاد می کند. در حقیقت آمدن آقای کنی به میدان نه برای حذف رفسنجانی بلکه برای تثبیت قدرت رفسنجانی بود و امروز سناریوی دوم جمهوری اسلامی اینست اگر آقای خامنه ای فردا فوت کنند  و آقای رفسسنجانی رییس مجلس خبرگان می بودند ایشون باید آقای جنتی را برای رهبری پیشنهاد می کردند کما اینکه بعد از فوت اقای خمینی رفسنجانی مجبور شد دیگری را معرفی کند که آقای خامنه ای بود. اما امروز اگر آقای کنی بعد از مرگ خامنه ای رفسنجانی را به عنوان رهبر معرفی بکند کسی اعتراض نخواهد کرد علاوه بر این سناریوی دوم می شود ولایت آقای رفسنحانی ریاست آقای موسوی و ریاست مجلس آقای کروبی حالا فرض می کنیم دوستان عزیز من، من شهرام همایون و تلویزیون کانال یک و جریان ها و رسانه هایی که مخالف جمهوری اسلامی هستند. فرض محال که محال نیست فرض کنیم انچه من به عنوان یک سناریو مطرح کردم نه آن چیزی که حتما اتفاق می افتد اگر چنین سناریویی عمل بشود دیگه چه نیرویی می تواند بیاید بگوید من اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستم آیا مگر نداها کشته نشدند اینهمه خون ریخته نشد که آقای موسوی به قدرت برسند؟ مگر آقای رفسنجانی مظلوم واقع نشد؟ مگر آقای کروبی کتک نخورد؟ کی دیگه می تونه بیاد بگه اقا من گرفتاریم با قانون اساسی جمهوری اسلامی هست نه با آقای خامنه ای، من با اقای خامنه ای گرفتاری ای ندارم. کی می تواند بیاید بگوید؟

۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

گزیده سخنان آقای شهرام همایون در برنامه 19 اسفند ماه2569 ایرانی


آقای همایون صحبت خود را با مقاله الف.بهرام لو تحت عنوان با تمام مهاجرانیها آغاز کردند/
روی سخن ما با همه وزیران و وکیلان وفیلسوفان ونویسندگان وروزنامه نگاران وفیلمسازان وشخصیتهای اسبق جمهوری اسلامی است.که اکنون ظاهرا از ناراضیان و ومنتقدان سیستم موجود جمهوری اسلامی در خارج کشور هستند.روی سخن ما با همه مهاجرانیهایی است که در مقطعی از زندگی خود وبخصوص در سالهای اولیه شکل گیری نظام جمهوری اسلامی از هواداران وکارگزاران آن نظام بودند واکنون ساکن غرب هستند.ما که هستیم؟ ما انبوه زنان ومردان گمنام ایرانی هستیم که در طول دو دهه اول حاکمیت نظام اسلامی یعنی در همان مقطعی که مهاجرانیها مشغول ساختن وشکل دهی آن نظام بودند زندگی مشقت باری را در ایران تجربه کرده ایم. بدون آنکه هوادار حزب و یا سازمان سیاسی خاصی باشیم در نهایت از کشور خود رانده شدیم وسالهاست که در غربت زندگی میکنیم.اما چرا ما با شما سخن می گوییم؟ چون دیدیم و می بینیم که تاریخی را که ما در آن زندگی کردیم از سوی شما ودوستانتان تحریف شد و همچنان تحریف می شود. چون می بینیم که شما به نسل جوانی که در آن سالها هنوز بدنیا نیامده بودند و تصویری از جمهوری اسلامی و رهبران قبلی وفعلی آن ارائه می کنید که با آنچه تجربه مستقیم ما از جمهوری اسلامی بوده بسیار متفاوت است.چون در هراسیم که افکار واندیشه بزک کرده تان جنبش نسل جوان ایران را به بیراهه بکشد.اما در سالهای قدرت شما چه بر ما رفت وما چه به یاد داریم.ما برخلاف شما کارگزار و یا کارمند جمهوری اسلامی نبودیم. تبلیغی برای استقرار نظام اسلامی نکردیم. تصاویر حاکمان جمهوری اسلامی را بر دیوار منزل خود وکوچه وخیابانهای شهر نچسباندیم.در راهپیماییهای رسمی شرکت نکردیم. به عضویت سپاه وبسیج وانجمنهای اسلامی در نیامدیم ودر رای گیریها و رفراندومها رای ندادیم وبه همه این دلائل نتوانستیم از دیواره های عقیدتی هسته های گزینش جمهوری اسلامی عبور کنیم. ما از کار برکنار شدیم واز دانشگاهها اخراج شدیم وعلیرغم قبولی در امتحانات کنکور مقابل ناممان ستاره گذاشتند وبه هیچ دانشگاهی راهمان ندادند.ما سیاسی نبودیم ما عضوگروههای چپ ویا معارض جمهوری اسلامی نبودیم ما فقط میخواستیم زندگی کنیم ما آرزوی تغییر جهان را در سر نداشتیم بلکه فقط میخواستیم یک زندگی انسانی داشته باشیم. میخواستیم با کسی که دوست داریم در خیابانها دست در دست هم قدم بزنیم .دوست داشتیم لباسی را که خود دوست داریم بپوشیم .به موسیقی گوش دهیم.آواز بخوانیم.ما می خواستیم در نحوه آرایش صورت خود آزاد باشیم.ما از دروغ وتظاهر بیزار بودیم.ما از رنگ سیاه خسته شده بودیم. ما کار میخواستیم بدون آنکه مجبور شویم از همکارانمان جاسوسی کنیم و یا مجبور شویم وضو نگرفته هر روز در ادارات نماز جماعت بخوانیم . ما روشنفکرانی با رویا های بزرگ نبودیم بلکه انسانهای ساده ای بودیم که از زندگی با امیال طبیعی انسانی محروم شده بودیم. ما هرگز نمی خواستیم از سرزمین مادری دل بکنیم. ما از سرزمین خود از سرزمین مادری خود رانده شدیم. ما از نظامی گریختیم که ستایشگر مرگ بود وبا خشونتی غیر قابل وصف زندگی را به چوبه دار آویخته بود. ما رانده شدیم رفتنمان هم عذابی شد به تلخی ماندمان. ما از کوههای سربه فلک کشیده عبور کردیم تا به ترکیه برسیم. در اوج نبرد بین مجاهدین افغان با ارتش شوروی به افغانستان رفتیم تا بلکه بتوانیم از آنجا به پاکستان ویا هند پناهنده شویم. ما را از کشتیهای فرسوده به دریا انداختند تا خود را شنا کنان به سواحل یونان و قبرس وایتالیا برسانیم. ما را در کوههای صعب العبور و پر برف رها کردند. بسیاری از ما آنسوی آبها را هرگز ندیدیم.وما هایی که به آنسو رسیدیم سالها در کمپهای پناهندگی منتظر ماندیم تا دست عنایتی از سوی بیگانگان ما را به پناهندگی بپذیرد.شرائط زندگی در آن کمپها چنان سخت بود که خودکشی را بر ماندن ترجیح دادیم. زندگیهای مشترکمان متلاشی شد.مادران وپدرانمان اندوخته های عمرشان را به حراج گذاشتند تا از ریالهای بی ارزش چند دلاری بسازند تا بلکه ما در آن کمپهای لعنتی از گرسنگی هلاک نشویم. ودر نهایت وقتی که به کشورهایی رسیدیم که به ما پناهندگی داده بودند سرنوشتی بهتر از دوران پناهندگی پیدا نکردیم.ما به هر تقدیر باید زندگی میکردیم پس دردها وناکامیهای گذشته در صندوق حافظه نهادیم وبر آن قفل زدیم ودر برابر گدشته چنان سکوتی پیشه کردیم که فرزندانمان که این سوی آب بدنیا آمده بودند ما را آدمهای حواس پرت و بی حافظه ببینند.ما با این تصویر بی هویتی که از خود در ذهن فرزندانمان ساخته بودیم هم ساختیم وهم ادامه دادیم.اما در سالهای اخیر در این سوی آب اتفاقاتی رخ داده است که آرامش ما را بهم می ریزد وخاطرات گذشته را علیرغم میل باطنی در عمق آتشفشان خاموش حافظمان به جوش می آورد.مشکل ما از آنجا آغاز شد که شما و دوستانتان بتدریج دل از ام القرآی اسلامی کندید وبه اجبار و یا به دلخواه به سرزمین کفر مهاجرت کردید هرچند که نام شما ودوستانتان هنوز برای ما یاد آور زندگیهای سوخته مان بود که بنحوی معلول حاکمیتی بود که شما ساخته بودید اما ما عزت به خرج دادیم وبه شیوه هر انسان آزاده ای دم از گذشته نزدیم ونامه های سرگشاده به مقامات این ممالک ننوشتیم تا شما را از این کشورها اخراج کنند.به نظر میرسد که این سعه صدر ما در شما جسارتی ایجاد کرده است که اکنون تاریخی را که شاهدان عینی آن هنوز زنده اند در مقابل چشم ما وارونه می نویسید. ما زمانی فکر می کردیم  شما را در کشورهایی که آزادی وحقوق انسان کرامت داشته باشند راه نخواهند داد. ما اشتباه کردیم شما بدون هیچ مشکلی به غرب آمدید. چرا که به مدد کمکهای دولتی که در گذشته از آن برخوردار بودید. شما اکنون نویسندگان، فیلمسازان، فیلسوفان، هنرمندان وسیاستمداران معروفی هستید.طنز تلخ تاریخ در آن است که حتی در این سوی آبها هم باز این شمائید که سخن می گویید.و ما ظاهرا چیزی جز یک مشت پناهنده ومهاجر بی هویت نیستیم.طنز تلخ تاریخ در آن است که درهای معتبرترین دانشگاههای جهان غرب به روی شما که انقلاب فرهنگی را آفریدید و ما را به جرم غربزدگی از دانشگاهها بیرون کردید باز است اما شما اجازه تحصیل در دور افتاده ترین دانشگاههای کشور خودمان راهم به ما ندادید.طنز تلخ تاریخ آن است که اکنون شما ودوستانتان در اینسوی آبها از همان ارزشهایی سخن می گویید که ما را بدلیل اعتقاد به آن اصول از سرزمین مادری راندید. انگار که بازی تاریخ در آن است که هزاران ایوان دینیتسروویچ بیگناه به هولاکا فرستاده شوند تا یلتسینها ازمناصب سازمانی و حزبی وحکومتی بالا بروند و در نهایت با زیر سوال بردن همان سیستمی که خود ساخته وپرداخته اند به قهرمانان راه آزادی تبدیل شوند.در نظام اسلامی ما از زندگی به شیوه ای که خود می خواستیم محروم شدیم اما شما نه تنها به شیوه ای که خود میخواستید زندگی کردید بلکه میلیونها انسان را وادار کردید به همان شیوه ای زندگی کنند وبمیرند که شما میخواستید. شما اگر از آنچه کرده اید واقعا پشیمانید باید از مردمان این سرزمین طلب بخشش کنید وخوشحال باشید که مردم داغدیده در پی انتقام جویی از شما نیستند. نه آنکه با جسارتی باور نکردنی که گاه سر به وقاحت می زند در حین سکونت در یک کشور غربی واستفاده از یک جامعه باز که محصول مبارزه زنان ومردانی است که افکارشان درست نقطه مقابل افکار شما بوده است به ترویج خرافه وبت پرستی و بت سازی بپردازید.از یاد نبریم که سرنوشت تلخ یک ملت را بتی رقم زد که شما آن را می پرستیدید.بتی به نام امام خمینی.
در ادامه آقای همایون گفتند:
اظهارات آقای مهاجرانی جنجالی بپا کرده است. و من در طول این دوسال گذشته همواره بر این مطلب تاکید کردم وخوشحالم که می بینم که دوستان متعددی پیرامون همین قضیه جمع شده اند وهمین نکات را به شیوا ترین شکلی بیان می کنند.آنچه که در این دو سه سال گذشته اتفاق افتاد به نظر من جا دارد که هنوز هم مورد بررسی ومطالعه قرار بگیرد.در اول بهتر است من از این جنبشی که تحت عنوان ماهستیم اتفاق افتاد توضیحاتی عرض کنم با توجه به اینکه این برنامه از طریق هاتبرد در ایران پخش می شود ودوستان را متوجه کنم که هر جنبش وهر خیزشی الزاما باید یک هویتی داشته باشد.یک هویت بسیار شفاف وروشن. جنبش ماهستیم اساس کارش همان احیای هویت ملی ما ایرانیها بوده واین به معنای این نیست که بخواهیم در مقابل دینی به خصوص موضع گیری بشود ویا دینی نفی شود.ابدا اینچنین نیست.ما هدفمان این است که ملتی به نام ملت ایران شکل گرفته وباید آن را بازشناسی کنیم و در اثر این بازشناسی وترویج آن سعی کنیم رفتار ، گفتار و روشمان  را منطبق با آن اصول کنیم.بعنوان مثال پرهیز از دروغ جزء اصول اساسی است و ما جامعه ای هستیم که باید به شدت از دروغ پرهیز کنیم. ما باید به شدت این حق را برای هر انسانی قائل باشیم که به هر شیوه ای که دوست دارد ودرست می پندارد خدای خود را ستایش کند وبه شیوه ای که خود دوست دارد زندگی کند. پس در شیوه ما این نیست که از دینی بد گویی وزشت گویی کنیم واصولا ما با زشت گویی در تضاد  هستیم.یعنی جنبش ما هستیم دروغ نمی گوید به ادیان وپیروان ادیان احترام می گذارد و زشت گو نیست واینکه حق مسلمی برای هر انسان صاحب تفکر در جهان درهر جامعه ای باید قائل بشویم وآن این است که حکومتی داشته باشد که آن حکومت بر مبنای اصول تاریخی وجغرافیایی آن مملکت باشد.که ما آن را تحت عنوان حکومت ایرانی می شناسیم.این اساس و کلیت جنبشی است به اسم جنبش ما هستیم. ومی بینید نحوه انتشار وانعکاس آن در سراسر ایران از کوچکترین دهات و روستاها گرفته تا بزرگترین شهرها در کمتر از ده، دوازده ماه اتفاق افتاد. هر جا می رفتید این شعار ما هستیم وجود داشت وهنوز وجود دارد. اما براساس همان چیزی که شما حتی در این مقاله ملاحظه فرمودید اتفاقی که در خرداد 88 افتاد ما ناگهان متوجه شدیم که شخصیتهایی بعنوان اپوزوسیون جمهوری اسلامی پا به میدان گذاشتند که تا دیروزمعماران وسازندگان همین نظامی هستند که در ایران حاکم است.در راس همه این اشخاص آقای هاشمی رفسنجانی بودند که رئیس خبرگان رهبری ورئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بودند.آقای میر حسین موسوی هشت سال نخست وزیر ودر همین چند ماه قبل حقوق بگیر جمهوری اسلامی وهمسر محترمشان خانم زهرا رهنورد هم به همین ترتیب.جناب آقای کروبی رئیس مجلس شورای اسلامی هشت سال وآقای مهاجرانی وزیر در دولت های آقای رفسنجانی وآقای خاتمی وکسی که معتقد بود باید ریاست جمهوری آقای رفسنجانی مادام العمر شود. وهمینطور اشخاص و افراد در گوشه وکنار دنیا آمدند ودر صف اول اپوزوسیون قرار گرفتند.ملت به جان آمده وملت خسته وسرکوب شده به این فکر افتادند که ما دیگر راه چاره ای نداریم.درتمام این دوسال آقای موسوی همواره از استمرار جمهوری اسلامی سخن گفتند وازلزوم اجرای قانون اساسی سخن گفتند ودر همه این سالها هرگز وهرگز با مبنای جمهوری اسلامی در تضاد نبودند و چنین ادعایی هم نکردند. واما گروهی به همان شیوه حزب توده ایران که در سال 79 در زمانی که آقای خمینی می خواستند قدرت را بدست بگیرند در میان نویسندگان و شعرا وهنرمندان وسیاستمداران نفوذ کرده بودند و با اینکه با دین ومذهب در تضاد بودند اما بطور رسمی از آقای خمینی دفاع می کردند ومعتقد بودند که راه نجات ما فقط آقای خمینی است ومی گفتند کسانی که با شاه مخالفند باید زیر علم خمینی جمع شوند چه کسانی؟ رهبران حزب توده ای که اساسا منکر خدا ودین هستند. می گفتند شاه دارای آنچنان قدرتی است که هیچکس جز نیروی مذهب ودین نمی تواند مقابل ایشان بایستد وما باید یک آخوند رابه توانایی برسانیم تا شاه را به زیر بکشیم وبعد این آخوند را زیر پا بگذاریم غافل از اینکه این آخوند آنقدر زرنگ بود که همه اینها را گرفت وبه زندان انداخت.
الان هم گروه بسیاری بر این باورند که ما هیچ چاره ای نداریم جز اینکه زیر پرچم سبز اسلامی قرار بگیریم وبدست آقای موسوی آقای خامنه ای را پایین بکشیم وبعد مردم از آقای موسوی عبور می کنند. این یک توهم است.برای این توهم است که ما باید از جامعه ای که در آن زندگی می کنیم شناخت داشته باشیم ما مردم عاشق قدرت هستیم ما بدون قصد ویا پیش بینی حتی نسبت به آدمهایی که دارای قدرت هستند احترام می گذاریم.شاهان ما تا زمانی که از موضع قدرت با مردم صحبت کردند مورد احترام ما بودند به محض اینکه احساس کردیم در موضع ضعف قرار گرفتند و یک قدم از موضع خود عقب رفتند آنها را از بالا به زیر کشیدیم.بت سازی در جامه ما یک امر دیرینه است. ما متخصص بت سازی هستیم.علاقمندان به محمد رضا شاه پهلوی او را مانند بت ستایش می کنند واین بزرگترین اشتباهشان است.طرفداران دکتر محمد مصدق او را مانند بت ستایش می کنند.طرفداران آقای خمینی او را مانند بت ستایش می کنند. ما هیچ خط وسطی نداریم. ملاک برای ما ایران و ملتمان نیست.ملاک برای ما محمدرضا شاه ومصدق وخامنه ای وخمینی است. چون روزگاری ما از عملکرد آنها خوشمان آمده ویا از عملکرد آنها منتفع شدیم. ما متخصص بتسازی هستیم والبته متخصص سرنگونی بت.آیا با این سابقه ذهنی که ما از جامعه خودمان داریم وبا توجه به رویکردی که نسبت به عوامل بیگانه داریم یعنی در هیچ کشوری نمی بینید که مردم ناراضی آن کشور به یک کشور قدرتمند دیگری متوسل شوند وبخواهند که مردمشان را نجات دهد تا آنها به قدرت برسند این یعنی وقیح ترین وزشت ترین خواستی که مردم یک کشور داشته باشند. ولی ما در جامعه خود این افراد را می بینیم که از آقای اوباما می خواهند که به ایران حمله کند واین باور کردنی نیست. واین در اثر همان سقوط ارزشهاست.در چنین حالتی ما توجه به گفتار وسخنان اشخاص نمی کنیم. من همیشه گفتم وباز هم تکرار می کنم من برای آقای میر حسین موسوی احترام قائلم برای اینکه احساس می کنم برخلاف بسیاری از دوستانشان ایشان قصد فریب مردم را ندارد .مثالی بزنم سال گذشته سالگرد تولد آقای موسوی یک عده راه افتاده بودند که تولد ایشان را بگیرند ایشان آنموقع در حصر نبودند و می توانستند حرف بزنند آمدند ومانع این کار شدند. امسال شما می بینید که در غیاب آقای موسوی این شورای سبز امید که بنده اصلا مخالف پنهانکاریشان هستم چون معتقدم همه اینها درخارج کشورند ودر خارج کشور هم هیچ مانعی برای انتشار اسامیشان نیست آمدند واز مردم دعوت می کنند که در سالروز تولد آقای موسوی به خیابان بیایید یعنی درهیچ کشوری شما چنین چیزی را نمی توانید ببینید ومقدمات بت سازی دارد فراهم میشود.آقای موسوی کوچکترین ایرادی بهشون وارد نیست نه تنها ایرادی وارد نیست بلکه بسیاری احترام به طرف ایشان برانگیخته شده از جمله خود من.چرا؟ برای اینکه برای آن چیزی که درست می پندارند ومن شهرام همایون با این پندار ایشان در تضاد هستم اما برای آن آرمان خودش ایستاده ومبارزه می کند ومی جنگدوآرمانشان چی هست؟ آرمان احیای دوباره دوران طلایی امام خمینی. به همین سادگی.این آدم قابل احترام است. به هیچ عنوان شما در گفتار وکردار ونوشتهایشان نمی بینید بخواهد مردم را فریب بدهد.این یک عده ناشناسی هستند که دارند از وجود آقای موسوی برای خودشان بهره برداری می کنند.این سایتهای سبزی که درست شده است اینها تماما کسانی هستند که آقای موسوی بطور رسمی اعلام نکرده که با آنها در ارتباط هست بجز یکی. در همین سایتها شما تصویر یک زن بدون حجاب را نمی بینید.آقای موسوی این شخصیت محترم وراستگو حرفش را می زند ولی یک عده دوست ندارند که بشنوند.آقای موسوی می گوید من خواهان اجرای قانون اساسی هستم ومعتقدم که این قانون اساسی حقوق مردم را به رسمیت می شناسد.این حرف مهم نیست که درست ویا غلط است مهم این است که ایشان شفاف حرفشان را می زنند.اگر می بینید جمهوری اسلامی نمی تواند کاری با ایشان داشته باشد برای این است که ایشان طبق قانون کاری برخلاف قانون اساسی نکرده است.ایشان برای گرفتن مجوز راهپیمایی نامه نوشتند به آقای نجار وزیر محترم کشور.اما یک گروهی که به نظر من همان شیوه حزب توده ایران را پیش گرفتند آنها به میدان آمده اند واز موسوی یک شخصیت دوچهره ای را عرضه می کنند یعنی موسوی را همانگونه که خواستند خرجش می کنند کما اینکه اینکار را هم خواستند با آقای رفسنجانی بکنند. اما در نهایت همه این کوششها مثلا آقای مهاجرانی رسما نشان داد که خواهان بقا نظام جمهوری اسلامی است. اما شما مردم چه کردید؟ از چهره ای که درون نظام بوده رهبر اپوزوسیون ساختید این را توسط عواملی مثل بی بی سی جا انداختید وبعد او می آید می گوید که حتی یک نقطه خاکستری در زندگی آقای خامنه ای وجود ندارد. مید انید یعنی چی؟ یعنی اسلحه را با گلوله پر کردن و شلیک به مغز اپوزوسیون .یعنی بی اعتبار کردن اکثر ادعاهای اپوزوسیون. براساس مانیفست جمهوری اسلامی ما جز حرکت شفاف کاری دیگری نمی توانیم بکنیم وروشن وآشکار سخن بگوییم وجایی را که ایستاده ایم را برای مردم تشریح کنیم واین به منزله برخورد با آقای موسوی نیست این براساس این اصل است که ما آقای موسوی را در جایی که ایستاده است میخواهیم ببینیم واز دوستان میخواهم که برای جنبش سبز تعاریف دیگری پیدا نکنند. ما یک جنبش سبز داریم این جنبش رهبران مشخصی دارد.آقای موسوی وآقای کروبی .این جنبش با این دو بزرگوار آغاز شده وخواهان بقای جمهوری اسلامی و زدودن انحرافات از جمهوری اسلامی است همین وبس. شما پیوندی بین پرچم شیر و خورشید وجنبش سبز نمی توانید پیدا بکنید.جنبش سبز پرچم شیر وخورشید را نمی تواند تحمل کند. جنبش سبز یکی است ورنگ سبز نماد انتخاباتی آقای موسوی بود وابزار ایشان در مبارزات انتخاباتیشان بود وما هم باید به آن احترام بگذاریم.شما اگر می گویید جنبش سبز، دنیا این جنبش را با شروع حرکت انتخاباتی آقای موسوی می بیند. وهیچ تعریف دیگری برای آن قائل نیست وهیچ لزومی هم ندارد که یک ملت یک جنبش داشته باشد و زیر حرکت آن جنبش عمل کند. جنبش زنان باید مشخصه خودش را داشته باشد. جنبش کارگران همینطور.بهمین دلیل است که در جنبش سبز اسمی از آقای اسانلو وجود ندارد.اسمی از آقای طبرزدی وجود ندارد.اسمی از پرچم شیر وخورشید وجود ندارد.بهمین دلیل است اگر می بیند شاهزاده رضا پهلوی دستبند سبز بدست می کند ولی جنبش سبزهیچ نوع رفاقت ونزدیکی با ایشان ندارد.بهمین دلیل هست که رهبران حزب مشروطه آقای پاشایی ومرحوم آقای همایون دستبند سبز بدست می کنند ومی گویند که ما عضو سبز هستیم ولی آنها اعتنایی به این قضیه نمی کنند. جنبش سبز نمی تواند به مشروطه خواهان مشروعیت بدهد چون خواهان حفظ جمهوری اسلامی است. حالا حتی مشروطه خواهان هم خودشان را بکشند.استدعای من از آزادیخواهان این است که جایگاه خودشان را مشخص بکنند.در طول تاریخ آن افرادی که در مواضع شفاف ایستاده اند مورد احترام مردم واقع شدند.چگونه یکی از این سایتهای سبز حاضر نیستند که یک بیانیه مربوط به مشروطه خواهان را پخش بکند؟ وآنوقت فراگیر است! ودر جاهایی حتی اجازه آوردن پرچم شیر وخورشید را نمی دهند وآنوقت صحبت از فراگیر بودن می زنند.استدعا می کنم دشمنیها را کنار بگذارید.غرب وبی بی سی خواهان انقلاب نیست خواهان اصلاح است برای اینکه نمی خواهد منافعی که امروز در جمهوری اسلامی صاحبش است دستخوش تزلزل بشود.
      
تدوین کننده: بانو آرتمیس

۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

بازگشت تلویزیون کانال یک به ماهواره هاتبرد





Satellite: Hotbird
TV Freq: 12539
Symbolrate : 27500
Polarization: H
FEC : ¾
Channel name : EZY TEL                    

گزیده سخنان آقای شهرام همایون در برنامه 17 اسفند ماه2569 ایرانی


برنامه امروز را تقدیم میکنم به بزرگ بانوی مبارز ایران  خانم سیمین بهبهانی. ایشان اسطوره داستان ناخوانده یک زن ایرانی است. بانوی بزرگی که هر سخنش برای ایران بود وهست. به زنی که به تک تک ما درس ایستادگی ومقاومت آموخت. بدون تردید ما مردمان ناسپاسی هستیم آیا میشود در جامعه ای بانویی بنام سیمین بهبهانی باشد وبعد ما بانوان دیگری را بعنوان علمداران مبارزه بشناسیم ؟ آیا این بی انصافی نیست که همین زن با موی سپید در همین روزها به خیابان آمد ومورد توهین وستم واقع شد اما هیچگاه در بیان آنچه که باید میگفت تردید نکرد آیا بی انصافی ما مردم نیست که از او به عنوان سمبل مبارزه یاد نکنیم؟
امروز 8 مارس بود روز زن ودومین سه شنبه  بسیاری از خیابانهای تهران را ماموران امنیتی در تسخیر خود گرفته بودند. بطوریکه هیچ تجمعی امکان پذیر نبود وحتی در پیاده روها به جان مردم افتادند. بسیار تاسف برانگیز است که متاسفانه سیاستهای نادرست گروهی تحت عنوان شورای سبز امید کار مبارزه را به اینجا کشاند که در دومین سه شنبه اعتراض کسی نتوانست حتی بلند صحبت کند.سرکوب در گذشته هم بود اما آنچه که اتفاق افتاده متاسفانه بدلیل عدم شفافیت وعدم صداقت  کار را به آنجایی رسانده که مردم را دچار سردرگمی کرده است. مهمترین اعتراض در جامعه ایران به قانون اساسی جمهوری اسلامی است که قانونی ضد زن است.در حالی که این جریان در جهت دفاع از قانون اساسی دیگران را دعوت به راهپیمایی در روز زن میکند. قانون اساسی که به دولت وحکومت این حق را میدهد که زن را نیم مرد بداند واز من میخواهند که بنده حمایت کنم وبعد از مردم دعوت کنم که به خیابان بیائید برای بزرگداشت روز زن. من سوال میکنم جریانی اصلاح طلب در خارج کشورکه حتی حاضر به چاپ عکس یک زن بی حجاب در روزنامه های خود نیست ادعای دفاع ازحقوق زنان را می کند. سایت جرس وجنبش راه سبزوسایت کلمه همه نمونه اینها هستند.مگر می شود از یک سو معتقد به حجاب اجباری برای زنان بود واز یک سو مردم را دعوت کنیم به دفاع از حقوق زن. چه زمانی باید به این بازی خاتمه داده شود؟
آقای کدیور وخواهرشان خانم  جمیله کدیور و آقای عطاالله مهاجرانی گردانندگان سایت جرس وجنبش راه سبز و تلویزیون رسا و جنبش سبز راه امید هستند. آقای مهاجرانی در مصاحبه لندن میگویند که مصر از آن جهت سقوط کرد و حکومت ایران سقوط نکرد که مصر وابسته بود ولی جمهوری اسلامی وابسته نیست ومستقل است. مصر به این دلیل سقوط کرد که مبارک آلودگی مالی داشت ولی یک نقطه خاکستری هم در زندگی مالی آقای خامنه ای وخانواده اش وجود ندارد.
مردم شما آمدید دستتان را از پشت اپوزوسیون خودتان برداشتید و اپوزسیون تازه ای درست کردید بنام کدیور وسروش ومهاجرانی واین اپوزسیون معتقد است که جمهوری اسلامی مستقل است ورهبرش هیچ نقطه سیاهی در زندگیش وجود ندارد.پس شما مردم از دنیا شما چه انتظار وتوقعی دارید؟
در همان اوایلی که این جریان شروع شده بود من بسیار تنها بودم وبسیاری از بچه های تلویزیون واعضا خانواده وحتی خانواده خودم بر این باور بودند که همایون اشتباه می کند وباید برویم وپشت سر این جریان بایستیم. در دو سال پیش یکبار عسل پهلوان از من پرسید نظر شما راجع به این جریانات سبز چیست؟ گفتم وقتی یک چاه نفت آتش میگیرد این آتش را با یک انفجار خاموش می کنند وچاه ایران آتش گرفته بود این جریان ایجاد شد برای اینکه اکسیژن پیرامون چاه نفت خورده بشود وآتش قبلی هم خاموش شود.در حالی که در تونس و لیبی و مصر و یا بحرین خبری نبود هشتم مارس هر سال در ایران تظاهرات بود امروز که در همه جای دنیا تظاهرات هست شرایط به گونه ای شد که حتی 50 نفر نتوانند کنارهم در ایران جمع شوند.آیا این خاموش کردن انفجار ایران با یک انفجار دیگر نبود. آیا می شود با حمایت از قانون اساسی که حقوق زن را نصف حقوق مرد می داند این مردم را تظاهرات برای حقوقشان دعوت کنیم؟ چنین چیزی ممکن است؟ آیا همین عدم شفافیت وشیوه نادرست نیست که مردم را مایوس کرده؟ مردم در خیابانها هزینه زیادی داده بودند کشته شدند باتوم خوردند این سرکوب در ایران چیز تازه ای نبوده.
من از دوستان سبز یک سوال دارم وقتی که ما در یک حکومتی قانونی داریم به نام قانون اساسی اگر یک رهبرویا رئیس جمهور آمد وآن قانون را اجرا کرد چرا به او اعتراض می کنید؟ آقای خامنه ای برآمده از همان قانون است.طبق قانون خبرگان آقای خامنه ای بر همه چیز این ملت مسلط است وهر کاری بخواهد می تواند بکند.در این قانون اساسی گفته شده که قوانین موجود در ایران نمی تواند تضادی با اسلام داشته باشد. خوب زن هم در اسلام نیمه مرد است در ارث نصف مرد به او می رسد ونمی تواند  حتی قاضی باشد.مشکل اینجاست که آقایان موسوی وکروبی می گویند که قوانین موجود درست اجرا نمی شود وآقای خامنه ای هم میگوید من قانون هستم.      
تدوین کننده: بانو آرتمیس

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

گزیده سخنان آقای شهرام همایون در برنامه 16 اسفند ماه2569 ایرانی


ایشان سخنان خود را با دوران کودکی خود آغاز نمودند که در یک خانواده مذهبی متولد شدند ودر دوران تحصیل نیز به مدرسه ای میرفتند که مدیریت آن بر عهده یک روحانی درستکار بود. همه از یک روحانی در قبل از انقلاب  تصویر یک انسان شریف ونیک اخلاق وصلح جو را داشتند که بلافاصله دید همه بعد از روز 21 و22 بهمن 1357  وآن اعدامها بر روی پشت بام مدرسه رفاه عوض شد .ولی بعد از این دوره  یک دوره دیگر آغاز شد و آن خوانده شدن احکام الهی برای مصادره مال مردم بود که در ذهن من در آن روزها یک نوع شکی را بر انگیخت که این احکام نمیتواند از اسلام باشد ومن بعنوان یک خبرنگار که در روزنامه بامداد مشغول به کار بودم به دیدار آیت الله شریعتمداری در قم رفتم واز ایشان در این مورد سوال کردم. ایشان نیز کاملا در این زمینه روشن جواب دادند که مصادره اموال در اسلام وجود ندارد چرا که ممکن است مال واموال فردی که مالش مصادره شده از اموال همسرش ویا از ارث به او رسیده باشد بهمین دلیل حکمی به این اسم  در اسلام نداریم. با چاپ این مطلب غوغایی در محافل آن روز افتاد. وبسیاری که به آیت الله شریعتمداری اعتقاد مذهبی داشتند از انجام این احکام خودداری کردند.در یک زمان دیگر نیز یکی از پاسداران محافظ ایشان را در بالای پشت بام کشتند  وبعدها در یک سناریوی ساخته شده ایشان به جرم شرکت در یک کودتا مجبور به اعتراف تلویزیونی شدند واو را در منزلش محبوس کردند وحتی جنازه او را بطور مخفیانه و بی سر وصدا به خاک سپردند. همین آقای شریعتمداری در زمان شاه پای پیاده از قم به تهران آمدند تا بگویند آقای خمینی یک مرجع است تا او را اعدام نکنند. آیت الله منتظری نیز بسیار به این رفتاری که با آقای شریعتمداری شد اعتراض کردند وهمه این اتفاقات در زمان نخست  وزیری آقای موسوی اتفاق افتاد وایشان  وحتی حزب توده هیچ واکنشی در این باره نشان ندادند.
ماجرای سعیدی سیرجانی که او نیز به این سرنوشت دچار شد نیز به همین صورت بود. در زمان آقای فلاحیان به او تهمت داشتن مشروب الکلی وتریاک وفیلم پرنو وعمل لواط را زدند و باز هم از این آقایان اصلاح طلب امروز صدایی درنیامد. در مورد آقای منتظری نیز وضع به همین منوال بود وبا اینکه بسیار زمانی در حصر خانگی بودند ولی آنچنان صحبتی در دفاع از ایشان نشد. با اینکه آنان هیچ عکس العملی در این موارد نداشتند ولی وظیفه خودمان میدانیم که از حقوق این افراد دفاع کنیم. ولی حرف من این است چه فرقی است بین خانواده موسوی وکروبی با طبرزدی وارژنگ داوودی.ما نباید زندانی سیاسی را محدود به موسوی وکروبی کنیم. من به شورای سبز امید اعتراض دارم یک نفر را نباید بت کرد در حال حاضرموسوی بد یا خوب حرف ما نیست باید یک جریان را شناخت تا بتوان به تجزیه وتحلیل آن پرداخت بروید تحقیق کنید با جنبش سبز امید همراه بشوید ولی نگویید که من منشور را قبول ندارم ولی موسوی را قبول دارم که این عمل یا  ندانسته است یا دانسته. اگر دانسته باشد که آنموقع  معلوم است که ماموریت دارید.
ما با هر گونه تجاوز به حقوق ملت مخالفیم حتی در این مورد نیز حدود 150 نفر از فعالان سیاسی از جمله خود من وخانم شیرین عبادی وبیژن مهرو... به بازداشت آقای کورش زعیم اعتراض کردند. حرف ما این است که چرا بین زندانیان سیاسی تفاوت قائل میشوید؟ چرا از کورش زعیم حرف نمیزنید؟ پس معلوم میشود که یک سناریویی در حال ساخته شدن است که یک نفر زندانی سیاسی بشود وبعد تولد برایش بگیرند وبعد عکسش را در ماه ببینند. ملت ما یک ملت دیکتاتور ساز است واین در طول تاریخ دیده شده ما خامنه ای را که از رفسنجانی لیبرالتر بود به یک خامنه ای خونخوار تبدیل کردیم. القاب دوسید بزرگوار یعنی چی که برای این دونفر انتخاب شده؟ اینها بت سازی است .آقای موسوی هم یک انسان است چرا ما باید خود را اینگونه حقیر وذلیل ببینیم که هر زمان کسی را به این درجه برسانیم  که بت بشود همان کاری که با خمینی کردیم همان کاری که با محمد رضا شاه پهلوی کردیم هر انسانی بعد از یک مدتی از این همه تعریف دچار خود باوری میشود .
من که الان مخالفم نمیتوانم حرفم را بزنم من از جایی که نتوانم حرفم را بزنم میترسم .شما در همین تلویزیون می بینید کسانی هستند که من با نظراتشان صد در صد مخالفم ولی هستند وحرفشان را میزنند. جنبش سبزی که میگوند یک جنبش فراگیر است آیا کسانی را که غیر از خودشان فکر میکنند در جمع خود پذیرا هستند؟ برای همین است که آقای رفسنجانی میشود تنها آلترناتیو خط قرمزهایش را مشخص میکند ومهاجرانی میشود اوپوزیسیون و می آید از آقای خامنه ای حرف میزند که ایشان هیچ نقطه خاکستری در زندگی مالیش ندارد .پس آقای مهاجرانی آن حساب بانکی که در لندن بسته شد  میتوانید بگویید که متعلق به چه کسی بود؟ و تازه کسی که حق استفاده ازمراکز ثروت یک جامعه را بدون نظارت قانون دارد چگونه میتوان گفت که او زندگی سالمی دارد؟و مسئله دیگر اگر از جنبه مالی ایشان گذر کنیم درباره نقش آقای خامنه ای در کشتار مردم میتوانید صحبت کنید؟ وبگویید هیچ نقطه خاکستری در زندگیشان نیست؟اگر خامنه ای دستش به مسائل مالی آلوده نبود که اینچنین دستور کشتار نمی داد.
و در آخر ایشان از مردم نیویورک خواستند که در کمک به هزینه رژه سالیانه نوروزی کمک کنند تا این سنت زیبا بار دیگردر این شهر بر پا شود.  
تدوین کننده: بانو آرتمیس

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

گزیده سخنان آقای شهرام همایون در برنامه 15 اسفند ماه2569 ایرانی


اعلام مواضع جنبش ملی ما هستیم در دومورد 1_اعتراض شدید به دستگیریها از آقای میر حسین موسوی وکروبی گرفته تا دیگر افراد دگر اندیش مبارز در داخل ایران.
2_حمایت از راهپیمایی روز سه شنبه 8 مارس روز زن در داخل وخارج از ایران
در ادامه آقای شهرام همایون از مقاله ای *شهرام همایون و انتفاضه پرچم*  در پیک ایران صحبت کردند که توسط فردی به اسم گئومات در پیک ایران منتشر شده  که بسیار منصفانه وشرافتمندانه به سابقه کار وحرکت جنبش ملی ما هستیم اشاره کرده ودر ضمن به انتقاد از موضعگیری آقای همایون در مقابل جنبش سبز پرداخته است.ایشان در پاسخ گفتند در این مقاله بطور کامل وجامع حرکت وسخنان ما هستیم را در مورد جنبش سبز در نظر نمیگیرد.در نظر آقای شهرام همایون دو جریان در ایران وجود دارد جریان اول معتقد است که حکومت اسلامی در این 32 سال امتحان خود را پس داده است وباید برود .جریان دوم که درنهایت تیز هوشی در شرایط کنونی معتقد است اینان که بعنوان حاکمان در صدر حکومت هستند لیاقت حکومت ندارند وباید این سران بروند وجایشان را به موسوی وکروبی بدهند یعنی یک جابجایی قدرت. آنان خود را اصلاحطلبان حکومتی نام گذاشته اند. در واقع این طیف به گونه ای دیگر به جهان نشان میدهد که مردم ایران خواستار سرنگونی حکومت نیستند و دنیا نیز هم آواز با این طیف حرکت میکند وآنان را در تمامی برنامه ها ورسانه هایشان حمایت میکند شعار مرگ بر دیکتاتور یعنی اینکه خامنه ای برود وکسی دیگری جانشین او شود.یعنی هدف سرنگونی نیست بلکه یک فرد برود وفرد دیگری در حکومت اسلامی قدرت را بدست بگیرد .اعضای حزب توده در این کار دخیل هستند وپیک نت هم از نشریات وحمایت کنندگان این حرکت فکری اصلاح طلبی است.این طیف دوم، کپی دوم جمهوری اسلامی است.
ایشان در مبحث بعدی به شرح حرکت لباس شخصیهای سبز در سایت بالاترین وفحاشیها وتوهینهای آنان در یک لینکی به نام *لجن پراکنی شهرام همایون در مورد مهندس موسوی وفرستادن ایمیل گروهی* پرداخت. در این لینک عکسی از یک ایمیل قرار داشت که به تفکرات آقای مهندس موسوی در یک سخنرانی اشاره کرده که ایشان چگونه به تاریخ قبل از اسلام وبزرگداشت فردوسی وپیرایش زبان پارسی حمله کرده است وآنرا سوغات بیگانگان دانسته بودند ودر قسمت کامنتها سبزهای لباس شخصی آقای همایون را مورد هتاکی وفحاشیهای خود قرار داده بودند.
شهرام همایون در ادامه میگوید که من به هیچ عنوان نه به شخص آقای موسوی ونه کروبی ونه هیچ شخص دیگری  توهین نکردم ونمیکنم ما برای موسوی احترام قائلیم ومعتقدیم که ایشان صادق در گفتار واعتقاداتشان هستند. فقط میخواهم از این افراد سوال کنم من بعنوان یک نفر مخالف در فردای آزاد ایران حق اظهار مخالفت دارم یا نه؟اینها هنوز به قدرت نرسیده اینگونه رفتار میکنند وای به حال زمانی که به قدرت برسند. ما در این تلویزیون تحمل همه را داریم ولی اینان حتی تحمل پرچم شیر وخورشید را ندارند.تلویزیون کانال یک از طریق کمکهای مردمی و حمایتهای آنان به این جا رسیده است واز هر حرکت آزادیخواهانه نیز دفاع کرده. تمامی سخنان ما این است که بت سازی نکنیم وعقل خودرا بکار بیاندازیم . این حرکت تعدیل میخواهد که یک جابجایی قدرت در ایران صورت گیرد حتی در سخنان آقای مهاجرانی که در لندن فقط وفقط به مبرا کردن آقای خامنه ای در مسائل مالی پرداخته بودند مشهود است و یکی از این جمله حرکتهایی است که ما باید به آن توجه کنیم .
موضع جنبش ملی ما هستیم خرد گرایی است .ما یک حکومت ایرانی میخواهیم و عملکرد تمامی رسانه ها از بی بی سی گرفته تا تلویزیونهای لوس آنجلس به طرفداری از این حرکت تعدیلی است. چرا جمهوری اسلامی با ما مشکل دارد ولی با این رسانه های سبز مشکلی ندارد؟ این سوالی است که هنوز برایش جوابی نیافته ام.ایشان در پاسخ یک بیننده که گفتند که مردم ما فراموشکار شده اند و 32 سال گذشته را فراموش کرده اند بیان داشتند که که خیر مردم ما مشکلشان فراموشی نیست بلکه سکوتشان وعمل نکردنشان است که این افراد میدان دار شده اند ومثال بالاترین نمونه کامل آن است.
ما باید در 29 اسفند با هر عقیده ومرامی که هستیم عکس دکتر محمد مصدق پیشوای ملت ایران ومحمد رضا شاه پهلوی را در کنار هم در یک تظاهرات بزرگ به نمایش بگذاریم در میان هزاران پرچم سه رنگ شیر وخورشید نشان.    
تدوین کننده: بانو آرتمیس

آقای شهرام همایون، انتفاضه پرچم و رهبران جنبش سبز/ م. گئومات


سایت پیک ایران - در اینکه تلویزیون کانال یک در میان تمامی کانال های تلویزیونی ماهواره ای برون مرزی، ، یکی از معدود تلویزیون هایی بوده است که با ارایه برنامه های گوناگون سیاسی که بیش و کم تمامی طیف های عقیدتی اعم از چپ ، سلطنت طلب، جمهوریخواه، سکولار و حتی مذهبی را در بر می گیرد، تأثیر بسیار سازنده و روشنگرانه در میان قاطبه ایرانیان درون و برون مرزی داشته است، هیچ شکی نیست. در این میان شخص آقای شهرام همایون با قدرت بیان مثال زدنی ای که در برانگیخته کردن احساسات ملی گرایانۀ به خواب رفتۀ ایرانیان دارد، نقش بسیار پررنگی در بحرکت در آوردن مردم بر علیه آنچه که توسط حکومت دستار بندان در ایران اسلامی بر علیه مُلک و ملت انجام می دهد، ایفا نموده است.
یکی از خدمات گرانقدر آقای شهرام همایون همانا بیرون کشیدن پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران بوده است از پستوی خاطرات مردم ایران، زدودن سوء تعبیر تعلق صِرف آن به حکومت شاهنشاهی پهلوی و تبدیل آن به یک سوزن جوالدوز بزرگِ گداخته در چشم حکومت جمهوری ولایت مطلقه فقیه. به طوری که می توان اذعان داشت که علامت سیکهای خرچنگ گونۀ روی پرچم جمهوری اسلامی را تبدیل به سمبل نفرت مردم ایران نموده است. ایشان با پررنگ نمودن اقدامات زیرکانه رژیم دستار بندان در امر استحاله خزنده و گام به گام فرهنگ ایرانیان و تبدیل آن به یک فرهنگ بی هویت با گرایش اسلامی (در حقیقت عربی)، بسیاری از دسیسه های این رژیم را در این مورد برای ملت ایران به زیر نورافکن برده است.
اگر کورش کبیر به دلیل بنیانگزاری نخستین امپراتوری بزرگ جهان با زمینه ایاز رعایتِ در حد ممکن و مقدور حقوق تمامی ابناء بشر در آنزمان، حق بزرگی بر گردن ما ایرانیان و حتی جهانیان دارد، آقای شهرام همایون نیز که با جادوی کلام خود، ابتدا از مقبره کورش به عنوان سمبل ایرانیت، "غبار روبی مَجازی" نموده و سپس بخشی هر چند کوچک از ایرانیان و به ویژه جوانان را پرچم شیر و خورشید بدست در پی رد پای این پادشاه دمکرات منش به راه انداخته است، حقی بر گردن ایرانیان و تاریخ مبارزات ضد استبدادی ما در برهه کنونی دارد.
پس از خاموشی و سکوت گورستان گونه ای که بعد از سرکوب خونین قیام خیابانی "دیوار ترس شکن" مجاهدین در خرداد سال 1360، بر "ایران اسلامی شده" حکمفرما گردیده بود، آقای شهرام همایون علیرغم تمامی محدودیت ها و کارشکنی هایی که رژیم در رسیدن صدا و تصویر تلویزیون ایشان به داخل ایران معمول می داشت، نخستین فردی بود که با دَم گرم و کلامی آتشین توانست با برپایی نهضتی هر چند ابتدایی و جاری در سطح جامعه و نه در عمق، به نام "ما هستیم"  لرزه مختصر و مفیدی در پیکر اجتماع رخوت زدۀ  ایران به وجود بیاورد. او با قرار دان پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران در دست جوانان به تنگ آمده از اختناق و سرکوب حکومتِ گورزادِ ولایت مطلقه فقیه، اگرچه در کمیّتی بسیار ناچیز، آنها را از آن خواب گران بیست و پنجساله (از سال 1360 تا 1385- حکایت ظهور جنبش اصلاح طلبانه در سال 1376 از جنس دیگریست) بیدار نموده و کورسویی از امیدِ خواستن و توانستن و خود باوری در قلب افسرده و آزردۀ آنها ایجاد نمود.
شاید در نگاهی سطحی و بعضاً غرض ورزانه، بر افراشته شدن چند ده پرچم شیر و خورشید نشان در نقاط مختلفه و بعضاً حساس شهر تهران و دیگر شهرستانها و همچنین مراجعه معدودی از مردم به نانوایی ها، آنهم نه به هدف خرید نام مورد نیاز البته، به عنوان یک مبارزه سیاسی و جنبش آزادیخواهانه قدری ناچیز و شاید هم کودکانه به نظر برسد، اما به هیچ وجه نمی توان از تأثیر پویای اینگونه حرکاتِ به ظاهر کم اهمیت در مسیر افروختن مشعل جسارت در قلب حداقل بخش بسیار کوچکی از جوانان ایرانی غافل شد. اگر هم اینک ملت ایران به این اعتقاد و امید رسیده است که "وقتی تونس توانست پس ما هم می توانیم" لذا نباید ناامید بود و دست روی دست گذاشت و دچار انفعال وحشتناک و مخرب سیاسی گردید، نهضت کوچکِ برافراشتن پرچم شیر و خورشید در ایران نیز در زمان خود شوق مبارزه و جسارت را در دل جوانان ایرانی  زنده نمود و یخ سکوت و انفعال سیاسی سنگین سایه افکنده بر روح و روانشان را اندکی آب کرده و آنها را به این باور رساند که: «وقتی جوان همسایه-همشهری و هم وطن من توانست پرچمی در مبارزه با رژیم اهریمنی ولایت مطلقه فقیه برافرازد، پس من هم می توانم. بنابراین پیش به سوی حرکات ایذایی با برافروختن پرچم شیرو خورشید نشان و مراجعه به نانوایی ها
شاید پاره ای از مبارزین سیاسی به دیدۀ تمسخر به این حرکاتِ "سرگرمی و بازی گونه" جوانان نگریسته باشند. اما نباید غافل شد که برای برافروختن آتشی بزرگ که شعله هایش پایه های تخت حکومت قرون وسطایی ملایان را فراگرفته و بسوزاند، به جرقه های پیاپی کوچکی نیازاست که توسط گروهی از جوانان جان به لب رسیده از حکومت فاشیستی دستاربندان، زده شود. مگر نه اینکه سنگ پرانی نوجوانان فلسطینی، انتفاضه (انقلاب سنگ)، آرام و قرار را از سربازان اسرائیلی گرفته است. بی گمان خودِ این جنبش سنگ پرانی فی الذاته و به تنهایی اسرائیلیان را بر سر میز مذاکره ننشانده و نمی نشاند. اما هرروز و هر لحظه که قطعه سنگی کوچکی توسط یک نوجوان فلسطینی بسوی سربازان اسرائیلی که سمبل حفظ قدرت دولت اسرائیل هستند، پرتاب می شود، این حس را در ذهن دولتمردان اسرائیلی و جهان زنده نگه می دارد که تا وقتی که سنگ هست و نوجوان فلسطینی در قید حیات، جنبش استقلال طلبانه مردم فلسطین نیز زنده و پویا خواهد ماند. پس چرا نباید حرکت سیاسی آقای شهرام همایون "انتفاضه پرچم" نامیده شود؟
نباید از یاد برد که فراخوان مبارزاتی آقای شهرام همایون در حالی صورت گرفته است که بجز یک یا دو کانال تلویزیونی دیگر، پارس و چندی بعد اندیشه، سایر کانال های تلویزیونی ایرانی برون مرزی در حال پخش آگهی های تجارتی شرکت های خصوصی اما به فرموده دولت بوده و با خیالی آسوده صفر های حسابهای بانکی خود را بالا می بردند بی آنکه اندکی به رسالت خود در برابر میلیون ها بینندۀ هموطنشان کوچکترین توجهی بنمایند. بخش اعظمی از هنرمندان ما نیز، سرگرم برگزاری کنسرت در دوبی و لاس وگاس بوده و هستند و آنچنان ناجوانمردانه با رژیم ملا ها لاس خشکه می زنند که از کردار آنها عرق شرم بر پیشانی انسان می نشیند. توگویی که این طایفه هیچ دینی نسبت به مردم در بند مملکت خود ندارند. عمر شریف هنرپیشه برجسته و بین المللی مصری در همان نخستین روزهای تظاهرات میدانی مردم مصر، حمایت خود را از جنبش هموطنان خود اعلام داشته و خواستار کناره گیری حسنی مبارک گردید. اما برای نمونه، دریغ از بیرون آمدن حتی یک کلمه که از دهان مرد اول سینمای ایران، بهروز وثوقی در این 32 سال نکبت بار در حمایت از جنبش های گوناگون ملت ایران و محکوم نمودن قتل و غارت و تجاوز حکومت جمهوری ولایت مطلقه فقیه!؟ (شاید لازم باشد در فرصتی دیگر منحصراً به این مطلب پرداخته شود.)
ما بر اساس شواهد عینی می دانیم که آقای شهرام همایون می توانست و کماکان می تواند با قدری رعایت نمودن خط قرمزهای رژیم، علاوه بر گرفتن حق سازشی کلان از طریق دلالان و واسطه های جمهوری اسلامی، با دریافت ده ها آگهی بازرگانی از سوی شرکتهای خصوصی ایران از این همه استرس و نگرانی به خاطر تأمین هزینه های جاری کانال تلویزیونی خود نجات یافته و دیگر نه تنها بتواند فارغ از دغدغۀ تحت تعقیب پلیس بین الملل بودن از آمریکا خارج شود بلکه با پول های دریافتی از بابت پخش آگهی ها و حق سازش کذایی با خاطری آسوده در سواحل زیبای جزایر قناری نیز دراز کشیده و حمام آفتاب بگیرد. اما مرد و مردانه ایستاده و با دریافت کمکهای اکثراً ناچیز هوادارانش، هزینه های تلویزیون خود تأمین می نماید. و این در حالیست که ثروتمندان ایرانی ساکن کشور آمریکای جهانخوار و به ویژه لُس آنجلس هر کدام به تنهایی می توانند با پولی که فقط خرج برگزاری مجالس سفره ابوالفضل خود در طول سال می کنند و به آن فخر می فروشند، هزینه یک ماه ادارۀ تلویزیون او را پرداخت نمایند.
تا اینجای کار باید به احترام آقای شهرام همایون و آنچه که تا کنون انجام داده است کلاه از سر برداشت. 
و اما آنچه که آینه شفاف برنامه های مبارزاتی آقای شهرام همایون را قدری کدر می نماید، مخالفت های نا به هنگام، غیر منتظره و تقریباً مشکوک وی با تظاهرات خیابانی جنبش سبز و به ویژه با نقطه نظرهای خودِ آقایان موسوی و کروبی است. آنهم جنبش سبزی که چه بسا اندک مایه ای نیز از همان حرکت های چندان در چشم نیامدۀ "ما هستیم" گرفته باشد. اگر برنامه های تلویزیونی خود ایشان را از زمان کودتای انتخاباتی و اوج گیری مبارزات و اعتراضات خیابانی جنبش سبز ایران تاکنون به دقت دنبال کنیم، به راحتی در می یابیم که آقای شهرام همایون به شخصه یک موضع متزلزل، کجدار و مریز در برابر جنبش سبز در پیش گرفته که این جملۀ وی «من نه می گویم بیرون بیایید، و نه می گویم بیرون نیایید.» بیانگر سردرگمی و بلاتکلیفی ایشان در اتخاذ یک تصمیم قاطع در این مورد است. حتی اگر بر این اعتقاد باشیم که تجزیه تحلیل های غیر متعارفِ آقای شهرام همایون در مورد اهداف و برنامه های دو شخصیت محوری جنبش سبز ملت ایران، فاقد هر گونه تأثیر در میان هواداران جنبش سبز در ایران بوده و حتی به گوش هیچیک از آنها نیز نرسیده باشد، این مخالف خوانی های آقای همایون و ضدیت ایشان با اهدافِ "فعلی و مقطعی" رهبران جنبش سبز، دست کم در وحله اول موجب تعجب و سپس ختم به سرخوردگی مخاطبینی می شود که همواره ازآقای شهرام همایون  به عنوان یکی از اهرم های مؤثر در برانگیختن احساسات وطن پرستانه جوانان ایرانی یاد می نمایند. 
در کمال تأسف آقای شهرام همایون در برخورد با ظرفیت های موجودِ جامعه ایران اسلامی و راهکارهای راهبرندگان نهضت جنبش سبز، به ویژه آقایان موسوی و کروبی، به صورتی کاملاً یک بُعدی، غیر کارشناسانه و بدون توجه به فضای سیاسی کنونی ایران و توان مانور هوادراران این دو بزرگوار در برابر شیوه های غیر انسانی سرکوبگران رژیم جمهوری ولایت مطلقه فقیه در برخورد با  تظاهرات خیابانی هواداران این جنبش، صورت می گیرد. ما باید بپذیریم که یک جمعیت چند میلیونی از هموطنان هوادار و پیرو آقایان موسوی و کروبی، بی توجه به اینکه این دو شخصیت اصلی جنبش سبز ایران در گذشته و درهنگام تصدی مسئولیت های مهم و کلیدی همین رژیم، چه انحرافاتی نسبت به آرمان های انقلابی ملت ایران داشته اند و یا تا چه حد در خون های ریخته شده توسط دژخیمان رژیم سهیم بوده باشند، ابتدا با رأی در مجموع بیست و دو میلیونی خود آنها را از برای تصدی پست رئیس جمهوری ایران شایسته دانسته و سپس در روز بیست و پنجم خرداد 89، به ندای فراخوان اعتراضی آنها نسبت به کودتای انتخاباتی رژیم، لبیک گفته و دست به راهپیمایی آرام و بی خشونتی زدند که جهانیان را به شگفتی واداشت و سرانجام توسط رژیم به خاک و خون کشیده شد. و در حال حاضر نیز مردم با علم به خطزات جانی در کمین نشسته، به دعوت همین آقایان در حد ممکن و مقدور به خیابانها ریخته و دست به اعتراضات خیابانی زده و بهای سنگین آن را نیز می پردارند.
شما آقای شهرام همایون، به دلیل نوع شغلتان به مراتب بیش از دیگران آگاه هستند که خمینی در هر مقطع زمانی از مبارزۀ آزادی خواهانه ملت ایران، چگونه با ارزیابی توان نیروهای هوادار خود و مقایسه آن با موقعیت و قدرت سرکوب حکومتِ وقت، دست به استفاده از برنامه و ترفند سیاسی مناسب با شرایط زمانی موجود می زد. تا اینکه سرانجام توانست انقلاب را، هر چند به کمک ابر و باد و مه و خورشید و فلک(!؟)، به پیروزی برساند. و این کار بزرگی بود. اما اگر خمینی از همان روز نخست همۀ کارت های بازی توأم با تقیه و توریه خود را آشکارا بر روی میز مبارزه قرارداده و نیت خبیثانه خود را بی محابا بروز می داد، گذشته از قاطبه مردم ایران، آیا حتی همان مهندس بازرگان نیز پشت سر او سینه می زد؟ دکتر کریم سنجابی به دستبوسی او می رفت؟ پس به کدام دلیل عقلی آقایان موسوی و کروبی باید غایتِ حسن نیت و خواست سیاسی نهایی خود را برای در هم شکستن کل ساختار حکومتِ ولایت مطلقه فقیه بی موقع آشکارا بیان نمایند؟ آنها با زیرکی و درایت تحسین شدنی ای با همان قوانین بازی حکومت ملاها، در بازی آنها شرکت نموده اند، اما با هدفی مردمی. و تازه همین را نیز رژیم بر نمی تابد! و بعد اینکه چه کسی گفته و تضمین نموده است که مردم مبارز ایران در پی دستیابی به خاکریز اهداف و سقف خواسته های آقایان موسوی و کروبی، در همان مرحله متوقف گردیده و تن به پذیرش همین قانون اساسی ابتر و آرمانهای از تاریخ مصرف خارج شدۀ خمینی خواهند داد؟ آیا مردم آزاده و شجاع مصرپس از تحقق اولین خواسته اشان یعنی برکناری حسنی مبارک، چنین کردند؟
شما بخوبی آگاه هستید که چه بسیار رهبرانی بوده اند که این پند را از یاد برده اند که می گوید: ثبت الارض ثم انقش (ابتدا زمینه را در اختیار بگیر و محکم نما و سپس بر روی آن نقش بزن.) لذا به دلیل عدم به کار گیری بهینه خرد سیاسی، ضعف در درک و شناختِ درست از شرایط پیرامونی خود اعم از داخلی و بین المللی، توان، امکاناتِ و فضای مورد نیازِ مانور هوادارانشان، بی در نظر گرفتن قدرت سرکوبِ حریفِ صاحبِ زر و زور، تصمیماتی اتخاذ نموده اند که  در نتیجۀ آن، تمامی فرصت ها و حتی خود جنبش انقلابی ی سازمان تحت رهبریشان را سوزانده اند. نمونه بارز آن که شما نیز بی شک بیاد دارید، آغاز بی موقع و نامناسبِ مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق بود با رژیم انقلابی خمینی در بهار سال شصت خورشیدی، در نتیجه تحلیلی نادرست و عجولانه از شرایط موجود، فضای سیاسی و جناح بندی های زمان مربوطه.
از شما به عنوان یک روزنامه نگار باتجربه بعید است که نتوانید نوشته های مابین خطوط اعلامیه های آقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی را بخوانید و به بار سنگین و پرمعنای پاره ای از واژه ها و جملات مورد استفاده آنها توجه ننمایید. شما به تناسبِ رعایت شدۀ میان گام های آهسته اما پیوسته و محکم این دو و راه پرپیچ و خم و پرتگاه های مهیبی که در پیش رو دارند التفاطی نمی نمایید. بین یک سیاستِ مبارزاتی ایدآل با سیاستی مبتنی بر آنچه که در شرایط زمانی و مکانی خاص، ممکن و مقدور است، فاصله ایست همانند آنچه که شما از خارج کشور در مقطع زمانی کنونی از آقایان موسوی و کروبی انتظار انجامش را دارید و چیزی که در عمل و در میدان مبارزه در درون ایران تحققش برای آنها میسر است، بدون دادن تلفات غیر قابل جبران و سوزاندن کامل فرصت های در پیش رو.
این را از یاد نبرید که با عنایت به دوستانی که این دو بزرگوار هنوز هم در میان تمامی سطوح و اقشار حکومت دارند، طبیعتاً از پشت پرده هایی آگاه هستند که شما و ما مطلع نیستیم، اما این دو تن می باید که در محاسبات خود جهت بسیج مردم بی دفاع به خیابان و یا بهتر گفته باشم فرستادن هوادارانشان به کام گرگ خون آشام رژیم، آن دانستنی ها و هشدارها را نیز در نظر داشته باشند.
 من توجه شما را به بخشی از اظهارات  آقای دکتر سعید پیوندی جامعه شناس و پژوهشگر مسایل اجتماعی به نقل از "دویچه وله" جلب می نمایم: «یک بخش مهمی ازنیروهای داخل جمهوری اسلامی و کسانی که به چارچوب‌های اولیه‌ی این حکومت باوردارند، جزو جنبش سبز هستند. ما با چنین شعاری (شعار های براندازی کامل رژیم- گ) عملاً آن‌ها را حذف می‌کنیم. ما بایدتوازن نیروی‌مان را در هر لحظه بسنجیم. یعنی ما می‌توانیم تندترین شعارها را بدهیم،می‌توانیم شعار سرنگونی  یا رفتن همین الان آقای خامنه‌ای و یا هر چیز دیگری رامطرح کنیم، ولی مسئله این است که هرکدام از این شعارها چقدر می‌توانند نیرو بسیجکند. به نظر من یک هوشیاری سیاسی در این لحظه و یک هوشمندی و خرد سیاسی در این لحظهباید بتواند پیش از هر چیز توازن نیروها را ارزیابی کند و براساس آن استراتژی وراهبرد خودش را تعیین کند.» و این همان مطلبی است که من پیشتر به آن اشاره کرده ام.
شما که در برنامه های تلویزیونی تان بارها از احساس مسئولیت خود نسبت به چگونگی وضعیت مالی آن چند ده کارمند تلویزیون تحت مدیریتتان سخن رانده و همچنان می رانید و در مورد سرنوشت شغلی آنها، نگرانی های خود را ۀشکارا ابرازمی نمایید، باید بهتر از اینها موقعیت آقایان موسوی و کروبی را دریابید که بار مسئولیتِ بسیار سنگین مراعاتِ وحفظِ جان و مال و ناموس چند میلیون تن از هموطنانشان را در این مبارزۀ فرسایشی بر دوش خود احساس می کنند، آنهم در برابر رژیمی گورزاد که توگویی قتل و غارت و تجاوز وظیفه اصلی و الهی متولیان آن است.
در شرایط پیش آورده شدۀ کنونی که آقایان موسوی و کروبی و همسران محترمه اشان ناپدید شده و در مکانی نامعلوم در چنگال دژخیمیان اسیرهستند، مبارزان برون مرزی و به ویژه شما که رسانه تصویری ماهواره ای نیز در اختیار دارید، مسئولیت سنگین تری به دوش دارند و آن رساندن صدای فریاد اعتراض میلیون ها ایرانی ی درون کشور به گوش اکثراً شنوای جهانیان. است. از یاد نبرید که خواسته و شعار آزادی میرحسین موسوی و مهدی کروبی در این مرحله از مبارزات ضد استبدادی مردم ایران، انحراف از خواسته های کلان این جنبش و مردم نیست بلکه دستاویزیست برای ادامه تظاهرات خیابانی مردم در بندِ و گرفتارحکومتِ جمهوری دلقکان و اوباشان اسلامی ایران.
سخن آخر اینکه آقای شهرام همایون، هیچ به این اندیشیده اید که چرا همان نظری که شما تاکنون در مورد راهبران بی ادعای جنبش سبز، داشته اید و دارید، از دهان شخصیتِ لمپن و شناخته شده ای همچون داور نیز بیرون می آید؟ البته با واژه ها و جملات مناسبِ هویتِ خود او. (بلانسبت شما باشد، در این قیاس هیچ مناقشه نیست)
آقای شهرام همایون، حاصل زحمات چندین ساله شما به صورت سطلی پر از نُه من شیر در کنار پایتان قرار دارد، بهوش باشید و احتیاط کنید که تا خدای ناکرده خواسته یا ناخواسته این سطل را واژگون نفرمایید!
م. گئومات
دوازدهم اسفند 89.