مناسبت ها

من عاشق ایرانم و ایران تنها سرای من است

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

سراب، ما هستیم:



سراب در بین عامه مردم به حوضچه آبی گفته می شود که بر اثر انعکاس نور در بیابان یا کویر دیده می شود اما زمانی که به آن نقطه می رسیم هیچ اثری از آب نمی توانیم بیابیم اما در اینجا من می خواهم سراب دیگری را بیان کنم که شاید بهتر باشد بگویم می خواهم نامی از یک فرد بیاورم که در ذهن من و بسیاری که چون من می اندیشند او اکنون یک قهرمان، یک سمبل مبارزه با ستم شناخته می شود سراب نام مستعار دختری ایرانی بود که در دبی زندگی می کرد او یک روز با تلویزیون کانال یک تماس گرفت درست آن روزها که نام جنبش ملی ما هستیم را در هر کجا می توانست شنید او از داستان خود گفت، داستانی که حکایت بسیاری از دختران ایران ما، آری داستان خواهرهای ماست او از مورد معامله قرار گرفتن دختران ایرانی در دبی گفت او علی رغم اینکه خود یکی از آن دختران بود با شهامت کامل برخاست و در برابر این ظلم که شاید بسیاری از ما را اگر جای او بودیم به سکوت وا می داشت فریاد زد از پشت پرده های این معاملات گفت از تاریخ انجامشان می گفت و من که از تلویزیون به او گوش فرا می دادم را سرشار از غم نمود. اما آن لحظه حتی به بزرگی کار او فکر نکردم و تنها غمگین و اندوهناک گشتم که در آن نه سودی برای سراب و امثال سراب ها بود و نه سودی برای خود من، من نتوانستم چون او به خود این جسارت را بدهم که کمر از زیر بار ظلم راست کرده و با او فریاد بزنم ما هستیم و برای رهایی او و دیگر خواهرهایم از این وضع نکبت بار کوششی نمایم.

دیروز در صحبت با یکی از دوست هایم نام او به ناگاه به وسط آ»د حس عجیبی سراپایم را فرا گرفت باز همان حس غم و اندوه اما این بار نه به این علت که بزرگی کارش را درک نکرده ام بلکه بر عکس برای این بود که بزرگی کارش را چرا اینقدر دیر دریافتم امروز من سخت دلتنگ صدای او هستم تا بیاید باز بر روی خط تلویزیون و سخن بگوید تا من نیز اکنون که جسارت بیشتری یافته ام همراه با این قهرمان فریاد بزنم ما هستیم، گویا سراب بخشی از وجودم گشته که شنیدن نامش حال مرا چنین دگرگون می کند. من امروز از سراب خبری ندارم نمی دانم هنوز زنده است یا نه، نمی دانم از آن وضعیت اسفبار رهایی یافته یا نه شاید هم چندان لازم نباشد که بدانم چرا که اینک چیزهای بیشتری را می دانم که سودشان برای سراب و امثال او از دانستن اینکه سراب در چه وضعی است بیشتر است که بخشی از این دانسته ها را مدیون سراب هستم اینک می دانم که همچنان خواهرانم این دختران ایران زمین طعمه این نامردی های زمانه می شوند نامردی هایی که توسط رژیم خونخواری بر آنها روا داشته می شود و آنها را در چنگ مرد های نامرد کشورهای دیگر می اندازد می دانم که می توان در بدترین شرایط هم بر علیه بیداد برپاخاست و اینک من نیز فزیاد می زنم ما هستیم شاید اثری در فرد بی اثری چون گذشته خود داشته باشم.

سراب جان نمی دانم شاید روزی این نوشته به دست تو نیز برسد اگر رسید بدان که من و امثال من به تو و امثال تو بیش از این بدهکاریم و نوشتن از شما برای من افتخاری است چرا که شما را بسان بزرگترین قهرمان های تاریخ این مرزو بوم می دانم و شایسته ستایش.

با آرزوی بهترین ها برای سراب و همه فرزندهای ایران زمین.

راه ایرانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر