مناسبت ها

من عاشق ایرانم و ایران تنها سرای من است

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

اگر من جای خدا بودم:




امروز می خواهم برای لحظاتی خودم را جای کسی یا چیزی بگذارم که به او دانا و توانا بر همه امور می گوییم شاید بد نباشد پس از این همه که در روز و شب از خدا کمک می طلبیم و یاری از او می خواهیم فقط یکبار خود را جای او بگذاریم تا ببینیم آیا ما اگر خدا بودیم جواب این بندگان را چگونه می دادیم. من امروز می خواهم خود را جای خدا در حالی بگذارم که می دانم بسیاری در این یک سال اخیر دست به دامن خدا و مردان خدا شده اند تا به نحوی آنان را از این ظلم رهایی بخشند.

یادم می آید سالها پیش زمانی که در اروپا مردانی با نام من حکمفرمایی می کردند بر دستانم و بر پاهایم زنجیرهای بس سنگین و محکمی بسته بودند آنچنان بسته بودند که نمی توانستم از روی صندلی خود بر خیزم اما گوش هایم صدای مردمان را می شنید که از من یاری می خواستند اما چه می توانستم بکنم چرا که این زنجیرها امتدادشان به کلیساها می رسید و در آنجا آن افرادی که با نام من بر مردم ظلم می کردند تلاش می نمودند از سفت و سالم بودن زنجیرها مطمین شوند و مانع هر گونه تلاش من برای انجام حرکتی که باعث بیداری و آگاهی مردم از اینکه اینان نه مردان من که مردان زر و زور هستند، می شدند. پیش خود می اندیشیدم که چگونه به این مردمان بفهمانم که بیش از آنکه من بتوانم به یاری آنها بروم انها باید به یاری من بیایند و من را از بند این زنجیرها رهایی بخشند ولی هیچ راهی نیافتم اما خوب از قدیم گفتند در نا امیدی بسی امید است بنابراین نا امید نگشتم و در انتظار نشستم تا شاید راهی پیدا شود پس از سال ها آنان راه را یافتند آری آنا ن فهمیدند که تنها راه مبارزه با این افراد داشتن آگاهی و دانش است و آنها رو به سوی دانشمندان و روشنفکران خود نمودند و از رهنمود های آنان استفاده کردند آری با آن رهنمودها اره ای ساختند و با آن زنجیرهای دست و پایم را بریدند نام آن اره سکولاریسم بود هنوزم که هنوزه از آن اره به خوبی محافظت می نمایند تا مبادا دگر بار کسی در کشورشان بتواند بر دست و پای من زنجیر زند و به نام من حکمرانی کند و من در پاداش این کمک شان به من برایشان برکت فرستادم و راه را برای پیشرفت جوامع شان هموار ساختم.

اینک باز در نقطه ای دیگر بر دست و پایم زنجیر زده اند زنجیری که گویا از زنجیر قبلی محکم تر و سفت تر است زیرا که اینک به بیش از 1400 سال می رسد که من نتوانسته ام از این زنجیرها که امتدادشان به مساجد می رسد رهایی یابم و جالب تر آنکه این بار مردم باز از من کمک می خواهند ولی این بار یک تفاوت عمده بین این مردم و آن مردم هست چرا که هر بار که می خواهند کاری نمایند به جای آنکه بروند سراغ دانشمندان و روشنفکران اره ساز به سراغ همان کسانی می روند و به همانان نامه می دهند که با نام من خونشان را در شیشه نموده اند و هر بار کسی می آید و با گفتن اینکه بگویید الله اکبر نویدشان می دهد بی آنکه این مردمان درک کنند که اینان نیز به همان اره سکولاریسم شاید از جنس بهترش نیاز دارند تا بتوانند در ابتدا به من یاری رسانند و من را از شر این زنجیرها آزاد سازند تا من نیز به آنان یاری رسانم و راه پیشرفت را برای آنان نیز هموار سازم.

راه ایرانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر