مناسبت ها

من عاشق ایرانم و ایران تنها سرای من است

۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

زندانیان سیاسی و عقیدتی همگی باید آزاد گردند یا به شیوه شورای نگهبانی باید آزاد گردند


  درست است که من با آقایان موسوی و کروبی تفاوت اندیشه دارم و با نظریه های سیاسیشان مخالفم اما برایم آزادی بیان یک اصل است و آنها را نیز چون دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی(که با نظریات بعضی از آنها نیز مخالفم) در این نظام می بینم که بخاطر گفتارشان در زندانند اگر بر این باور هستید که زندانی سیاسی و عقیدتی آزاد باید گردد به گمانم بهتر است یکبار به طور مشخص یک آکسیون اعتراضی برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی گذاشته شود و خواستار آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی از جمله آقایان موسوی و کروبی شویم و نه اینکه تنها برای آزادی این دو باشد و پس از آن سایرین را فراموش کنیم. اگر آکسیونی کامل و جامع شامل همه زندانیان سیاسی و عقیدتی اعم از اصلاح طلب و مخالف رژیم، مسلمان، مسیحی، بهایی و .....  گذاشته شد من نیز از آن به عنوان یک ایرانی  پشتیبانی خواهم نمود ولی اگر تنها به آزادی این دو تن محدود شود به علت گزینشی بودنش همان که در بین عامه مردم شورای نگهبانی بودن خوانده می شود قادر به پشتیبانیش نخواهم بود چنانکه در انتخابات های رژیم ننگین جمهوری اسلامی به همین دلیل شرکت نمی کنم و با هر نوع مقدس سازی و بت سازی به شدت مخالفم.
راه ایرانی

فرق زندان با حصر خانگی چیست؟




این روزها در بالاترین لینک های بسیاری از جانب هم میهنان سبز می بینم که نوشته اند اگر آقایان موسوی و کروبی را بگیرید جهان را زیر و رو می کنیم مگر زندان چیست مگر به جز چهاردیواریی است که نمی توانی بدون اجازه صاحبان قدرت از آن خارج شوی؟ آیا زندان را شما تنها با آن نرده های فولادیش می شناسید و تا آنها نباشند نمی توان نام جایی را زندان گذاشت؟ اگر واقعا قرار است با به زندان افتادن موسوی و کروبی اتفاقی بیفتد می بایستی تا به حال کاری می کردید چرا که آنها طبق ادعای نزدیکانشان هم اکنون در زندانند، زندان تنها آن نرده های پولادین و آن دستبند زده شده به دست افراد نیست خانه انسان هم زمانی که حق خروج از آن را نداشته باشی زندان است.
راه ایرانی

۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

آخرین گزارش های دریافتی از ایران


خیابانها پر مامور بود. در مناطق، آریاشهر،فاطمی،ونک، ولیعصر. نانوایی که من رفتم در خیابان ولیعصر ساعی بود و 8نفر در صف بودند ولی کسی صحبتی نمی کرد و تقریبا خلوت بود ولی ازدحام مامورها در خیابانها نشان از وحشت رژیم دار.
تا ساعت 7 خیابانها از مامور پر بود و من تا ساعت 9 بیرون بودم. مردم هم خیلی مایه گذاشتن. به محض شنیدن خبر پر شدن مامور تو خیابانها مردم هم با ماشین ریختن بیرون. بعد از ظهر 5شنبه معمولا خیابانهای تهران خلوته ولی امروز همه جا شلوغ بود
از ساعت 7 بساطشون رو جمع کردن ولی احتمالا رفتن تو پایگاه های اطراف مناطق بحران زا.
اینها مشاهدات من بوده از ساعت 12 ظهر که آرام آرام مناطق رو پوشش دادن یه مسئله که به نظر من مهم بوده اینه که قبلا بچه بسیجی های 15 16 ساله رو خیلی عیان و آشکار می آوردند ولی امروز تا جایی که می تونستن صورتهاشون با چفیه پوشانده بودن و قیافه آدم بزرگها رو بهشون داده بودند. به نظر می اومد که می خواهند جای خالی سپاه رو با این ریخت و فرم لباس آنها به تن لباس شخصی ها و بسیجیها پر کنن


فراخوان 5 اسفند جنبش ما هستیم و امنیتی شدن خیابان ها


جنبش ما هستیم فراخوانی برای 5 اسفند و حضور مردم در صف های نانوایی داده بود که به نظر می رسد جو شهرهای ایران به همین علت به شدت امنیتی شده باشد البته این یکی از احتمالاتی است که وجود دارد شاید هم داستان مورد دیگری باشد اما تا آنجا که من می دانم این رژیم از جنبش ما هستیم به شدت می ترسد

حضور نیروهای امنیتی در سطح شهر ساری


یاران جنبش ما هستیم از حضور گسترده نیروهای امنیتی در سطح شهر ساری خبر دادند و گفتند که اکثریت آنها را نیروهای لباس شخصی تشکیل می دهند.

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

5 اسفند بودن یا نبودن؟






فردا 5 اسفند است صف های نانوایی در انتظار من و تو تا در کنار یگدیگر ما شویم شاید به ظاهر این طرح بسیار ساده و ابتدایی به نظر برسد اما لحظه ای بیندیشیم آیا نمی توان هسته های تظاهراتی بزرگ را با همین صف های نانوایی تشکیل داد کدام نیرو توان برخورد با مردمی را دارد که در نانوایی محل جمع شده اند تا نان بخرند؟ مگر جمهوری اسلامی می تواند نیروهایش را در کل سطح شهر پخش نماید تا نانوایی های محل ها را کنترل نمایند؟
اگر می اندیشد که این طرح می تواند آغازگر سرنگونی رژیم باشد فردا 5 اسفند ساعت 5 بعد از ظهر صف های نانوایی با شعار "ما نان می خواهیم" فراموش نشود تا بار دگر جنبش ما هستیم را تقویت نموده و به آن دگر بار امکان دادن فراخوان برای تظاهرات های  بزرگ را بدهیم  وسرنگونی جمهوری اسلامی را سرعت بخشیم.

راه ایرانی

۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

آینده ایران و تاثیر ما بر آن




"موسوی بهانه است" این جمله ای است که این روزها از زبان بعضی از دوستانم می شنوم این نوشته را برای آنها می نویسم تا فردا اگر اتفاقی برخلاف آنچه تصور می کنند رخ داد دیگر نتوانند از زیر بار مسوولیت آنچه انجام داده اند بگریزند و با جمله انقلاب ما را دزدیدند خودشان را بی گناه جلوه دهند.
دیشب پس از تظاهرات یکم اسفند با یکی از دوستانم در ایران در فیس بوک گفتگو می کردم از او نظر مردم را در مورد 5 اسفند و فراخوان جنبش ما هستیم پرسیدم او گفت احتمال زیاد مردم شرکت نمی کنند چون نمی توانیم به اندازه کافی تبلیغ کنیم و خلاصه این گفتگو  به آنجا رسید که چرا مردم با اعلامیه موسوی به خیابان می آیند؟ و دوست من که تازه از تظاهرات آمده بود در پاسخم گفت موسوی یک بهانه است و مردم می خواهند کل نظام برود از او پرسیدم که بعد از رفتن این نظام چه کسی خواهد آمد؟ به من پاسخ داد که پای صندوق رای مردم تصمیم خواهند گرفت و نظرش این بود که مردم موسوی و کروبی را بر نخواهند گزید اما زمانی که از او پرسیدم چه کسی یا سازمانی قرار است این صندوق رای را برپا دارد؟ به من پاسخ داد جوانان ایران آگاهند مگر به آنها اعتماد نداری خیالت راحت باشد جوانان امروز آگاهند و دیگر به چاه نخواهند افتاد.
به گمانم دوست من تا کنون به این مساله نیدیشیده بود که پس از جمهوری اسلامی قرار است چگونه نظم در کشور برقرار باشد و چگونه قرار است صندوق رایی گذاشته شود تا رای آنها جمع شود و سرنوشت ایران را مشخص نماید. دوست من به آگاهی جوانان ایرانی می بالید و من نیز می بالم اما نباید این آگاهی باعث غرور دروغین در ما گردد و ما را از دیدن آینده باز دارد.
سال 2537 ایرانی (1357 ه.ش) مردم به خیابان ها ریختند تا دیکتاتوری را سرنگون کنند و این کار را هم با موفقیت انجام دادند اما آیا این نقطه پایان داستان بود؟ در آن روزگاربیشتر روشنفکرانی که در خیابان ها حضور داشتنند کشورهای غربی را دیده بودند و در آنجا درس خوانده بودند و به طبع خود را افرادی آگاه می دانستد در آن روزگار کمتر کسی به این می اندیشید که خمینی قدرت را در دست خواهد گرفت و شاید چون دوست من او را بهانه می دانستد. فکر و ذکر آنها یک چیز شده بود شاه باید برود  و با اعلام خمینی به خیابان ها می ریختند و شعار مرگ بر شاه سر می دادند اما به گمانم کمتر کسی به آینده پس از رفتن شاه اندیشده بود و اینکه پس از او چگونه باید دموکراسی حاکم شود.
گویا این داستان سر باز ایستادن ندارد و امروز به گمانم دگر بار در حال رخ دادن است اگر دوست من گفته بود که پس از جمهوری اسلامی، موسوی یا کروبی خواهند آمد و دولت موقتی را تشکیل خواهند داد یا اینکه اصلا آنها قدرت را در دست خواهند گرفت یا هر چیز دیگری که نشان از وجود یک برنامه برای پس از سقوط رژیم جمهوری اسلامی داشته باشد و از ایجاد هرج و مرج در کشور جلوگیری نماید خیال من از بابت بعضی موارد چون یکپارچه ماندن ایران بسیار آسوده تر بود اما پاسخ او مرا سخت پریشان و برای آینده ایران نگران کرد. 
فقط برای یک لحظه چشم های خود را ببندیم و به این بیندیشیم که جمهوری اسلامی همین الان سرنگون شد. برنامه ما برای برقراری دموکراسی چیست؟ در بازه زمانی بین سرنگونی جمهوری اسلامی و صندوق رایی که دوست من گفته بود قرار است کشور چگونه اداره شود؟ تمامیت ارضی ایران و یکپارچگیش قرار است چگونه تامین شوند؟
امیدوارم که آینده ایران این بار چون سال 2537 ایرانی شوم و سیاه نگردد و آگاهی ایرانیان این بار به کمکشان بیاید و برای آینده برنامه ای کامل داشته باشند و دموکراسی برقرار گردد و همه ایرانیان در خارج بتوانند با خیال راحت به کشورشان برگردند و دیگر کسی بخاطر داشتن اندیشه ای متفاوت مجبور به ترک ایران نشود و ایران جایی برای هر ایرانی با هر اندیشه و تفکر سیاسی و مذهبی باشد.

راه ایرانی


۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

نماینده وزارت ارشاد دیگر به مراسم قرعه کشی قهوه تلخ نمی رود


باز هم دسته گلی از مهران مدیری که جیغ دولت غیر قانونی هوادارش را هم داره در میاره


میدان انقلاب اصفهان شلوغه


بچه ها میدان انقلاب اصفهان شلوغه . تعداد بسیجی ها پراکنده و کم هست . سریعا به ما بپیوندید . بچه ها در حال شعار دادنهای پراکنده هستند. یگان ویژه به اندازه دفعه قبل نیست . اوباش بسیجی در دروازه شیراز حدود 50 نفر مستقر هستند . در خیابان نظر شرقی موتور سواران لباس شخصی پرچم جمهوری اسلامی را می تابونند. حدود ده نفر هستند

۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

قطع و وصل برخی تلویزیون ها


تلویزیون های کانال یک، بی بی سی، صدای آمریکا و سیمای آزادی با پارازیت اندازی رژیم جمهوری اسلامی قطع شدند و پس از گذشت مدت زمانی سه تلویزیون بی بی سی، صدای آمریکا و سیمای آزادی به روی ماهواره برگشتند و همچنان تلویزیون کانال یک به علت پارازیت رژیم قطع است

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

کانال یک حوادث امروز را پوشش خبری میدهد



امروز25 بهمن ماه سال 2569 ایرانی در کانال یک آقای شهرام همایون برنامه ویژه ای برای پوشش خبری دادن به وقایع ایران خواهد داشت. این برنامه راس ساعت 3 بعد از ظهر به وقت ایران آغاز می شود.
چنانچه بخواهید با این برنامه تماس بگیرید و اخبار را بیان کنید می توانید به شماره تلفن 5300 882 818 001 زنگ بزنید

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

باید که خود را پیدا کنیم!(مقاله ای از آقای شهرام همایون)





ما گمشده ایم! سال هاست که گمشده ایم. نه شاید بهتر باشد که بگویم قرن هاست، چهارده قرن است که گمشده ایم . نه آن که هستیم که بودیم  و نه آن شدیم که بیگانگان می خواستند.
چهارده قرن قبل، ما، مردمی بودیم با هویتی مشخص. خدای یگانه را ستایش می کردیم، پیش از آن که از او بترسیم، دوستش داشتیم، احترامش می کردیم و با شعر و شادی سراغش می رفتیم، از دروغ ، ریا و تزویر بیزار بودیم. بین همه ی ما ، خط و خطوطی نبود که کی؟ چه دین و مذهبی دارد چه باک! کی،از چه قومی است؟ مسئله ی ما نبود حتی پیش از این ـ زن یا مرد ـ حد و مرزی نداشت ، تفاوتی نبود هر زن، یا مرد ـ بنا به استعدادش ، لیاقتش شناخته می شد: فرماندهان زن، یا حتی پادشاه زن دلیل این مدعاست.
این ها، فقط درباره ایرانی ها نبود که در تاریخ است وقتی کورش به بابل رفت برخلاف قوانین آن سال ها و آن دوران، نه سوزاندند، نه کشتند، نه ظلم به کسی روا داشتند . تا آنجا که مردم مغلوب، کورش پادشاه غالب را «قانونگذار» نامیدند.
بگذارید روایتی از تاریخ را بازگویم. «هرودت» می نویسد: «ایرانیان باستان، از دیگری وام نمی گرفتند. چرا که می ترسیدند هنگام بازپس دادن قرض ناتوان باشند  و مجبور به دروغگویی شوند ...» این گوشه ای بود از خصلت ما ایرانی ها ...
اعراب آمدند. اولین گام ـ گذشته از ظلم و بی رحمی اشان ـ ایرانی ها را وادار به ریا کردند. هرآنچه نزد ایرانی ها بود، ماده و تبصره ای یافت  که مجوزش باشد. مثلاً دروغ که نزد ما آنقدر زشت بود ـ که آرزو و دعای پادشاهمان کورش نزد اهورامزدا ـ این بود که ملتش از آن محفوظ باشند، «مصلحتی» شد و رواج یافت و «تقیه» را هم به آن افزودند.
ایرانی ها ، اگر می خواستند دین سربازان غالب را نپذیرند، یا باید لباس رزم برتن می کردند و یا «جزیه» می پرداختند.
تا آنجا که توانستند، مقاومت کردند. از : بابک تا ابومسلم و یعقوب لیث و ... نمادهای شاخص این مقاومت هستند اما وقتی بخت یارشان نشد، پذیرفتند که «جزیه» را بپردازند و به راه و رسم خود باشند تا جایی که توانستند برای ایمانشان، جزیه دادند، دارایی اشان به غارت رفت، ماندند چاره ای جز قبول «دین جدید» نداشتند. ابتدا در خفا، به کار و دین خود بودند و در عیان، دین جدید را، دین خود عنوان می کردند!
با این همه ، باز هم بیکار ننشستند، از قتل «عمر» و عصیان علیه «عثمان» تا مقاومت بابک و مازیار ـ علیرغم خیانت های افشین و صدها چو او ـ ایرانی ها برای «حفظ هویت» خود تلاش کردند . وقتی همه ی راه ها به بن بست رسید ، چاره در آن دیدند، تا زیر پرچم مختار ثقفی جمع شوند و تحت عنوان حمایت از خاندان «نبی و علی» به جنگعرب مهاجم بروند.
اکنون که ما به تاریخ نگاه می کنیم، مسلماً همین شیوه را باعث ماندگاری آن تهاجم می بینیم اما آیا راه دیگری بوده است یا خیر، پاسخش به این آسانی نیست.
اکنون اما، با آمدن جمهوری اسلامی، پرده ها یکباره افتاد، از آن جزیه دادن و جزیه گرفتن تا قبول دینی ـ که حتی کتاب آسمانی اش را کمتر کسی از ما مردم است که ولو یکبار خوانده باشد ـ و بداند که چیست و چه می گوید؟
ما ایرانی ها، ملتی هستیم که نمی دانیم ایرانی چیست و کیست؟ مسلمان هستیم که نمی دانیم اسلام چیست و چه می گوید و گرچه ایرانی بودن را از یادمان برده اند اما مسلمانی را هم ، حقیقت اش را بخواهید از لج اعراب نپذیرفته ایم . نماز می خوانیم، روزه می گیریم، در عاشورا اشک هم می ریزیم اما این همه ، درست مانند «جزیه دادن» پدران ماست. با این تفاوت که آنان هم ایرانی بودند و هم به دین خود. ما از ایرانی بودن دور شده ایم . دین امان را هم فراموش کرده ایم اما درست مانند آنان «تقیه» می کنیم که مسلمانیم!
جز این است ؟ ما چه ایرانی هستیم که پرچم کشورمان، تنها پرچمی در جهان است که با کلماتی از حروف بیگانه منقوش است؟!
ما چه ایرانی هستیم که همه سرداران و افسران تاریخ امان را فراموش کرده ایم و نزد سرداران عربی که به مادر و خواهر ما تجاوز کرده اند، سر تکریم فرود می آوریم و نذرشان می کنیم که ما را از مشکلات برهانند، درست مانند پدرانمان که حکام عرب و نزدیکی به آنان، راهگشای مشکلاتشان بود اما سیزده هزار امام زاده، بیشترشان مأمورانی بوده اند که برای سرکوب ایرانی ها، به ایران آمدند.
تصدیق می فرمایید که ما گمشده ایم و باید که خود را پیدا کنیم.راهی نداریم جز این که ایرانی باشیم. دوره پنهان کاری پایتن یافته است .

شهرام همایون ـ روزنامه نگار
چاپ شده در هفته نامه فردوسی امروز

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

«تفاهم» در عدم «تفاهم»!(مقاله ای از شهرام همایون)





جالب است ، نه؟ ما در هیچ چیز با هم توافق نداریم و تنها تفاهم ما نداشتن تفاهم است.جامعه ای که در هیچ چیز و با هیچ چیز توافق و تفاهم ندارد بدیهی است که این همه مشکلات را هم متحمل می شود.
قبول ندارید؟ (این هم از همان عدم تفاهم است) ما در چه چیز با هم مشترک هستیم؟
زبان؟ آیا به راستی فرزند شما در لس آنجلس مثل پسرعمویش در تهران سخن می گوید؟
تاریخ! مگر نه این است که انگار هریک از ما ، خود مورخی هستیم که تاریخ را به دلخواه خودمان می نویسیم و معنی و سخاوتمندانه صفات و القاب را در تاریخ تقسیم می کنیم.
یکی، شاه را «خادم» می داند، آن یکی «خائن» ... یکی می گوید: مصدق قهرمان ملی است و در تاریخ بی نظیر ... دیگری می گوید خیانت او بدیل ندارد.
گاهی پا را از این هم فراتر می گذاریم. یک می گوید او مقابل انگلیس ها ایستاد و آنها را به زانو در آورد، دیگری می گوید او اصلاً عضو لژ انگلیسی فراماسونها و از سرسپردگان شناخته شده آنها بود.
یکی خمینی را دجال می کند آن یکی از او به عنوان روح خدا نام می برد!
می بینید. ما ملت حتی یک قهرمان یا یک ضد قهرمان مشترک هم نداریم. کار «تفاهم در عدم تفاهم» ما به آنجا رسیده که خدا هم برای هریک از ما به گونه ای است. خدای یکی «قاصم» است وآن دیگری بخشده و مهربان!
شاید بگویید که اختلاف در تمام جوامع است و کمتر مردمی با هم توافق دارند اما تصدیق       می فرمایید که مسئله ما از اختلاف گذشته است ما یا سیاه سیاه می بینیم یا سفید سفید و این است که تا به حال کار ما را به اینجا کشیده است.
ما احتیاج به یک رنگ سوم، یا موضع سوم داریم . رنگی که بتواند ، هر کدام از ما را یک قدم به همدیگر نزدیک کند و در اثر این نزدیکی لااقل به حرف های یکدیگر گوش بدهیم چون معمولاً قبل از اینکه طرف مقابل ما سخن بگوید، ما جواب او را در ذهن خود آماده کرده ایم که معمولاً هم ربطی به مطالب آن بنده خدا ندارد.
برای روشن شدن این موضوع امشب این تفاهم یا عدم تفاهم را در مورد همسرتان به امتحان بگذاریم.
عجیب است، هرچیز خوب در نظر شماست، در نظر او زشت است!؟

شهرام همایون. روزنامه نگار
چاپ شده در هفته نامه فردوسی امروز