هر کشور دارای یک پرچم به عنوان نماد آن کشور است و اگر آن کشور به صورت ایالتی باشد احتمالا دارای پرچمی برای هر ایالتش است اما در همه آن ایالت ها آن پرچم یکتا پذیرفته شده است و بدان احترام می گذارند و این هم چنین در مورد حزب های موجود در آن کشور قابل بیان است و جالب آن است که مردم آن کشور به پرچم شان چنان دلبسته هستند که هیچ فردی درآن کشور به خود اجازه توهین به پرچم را نمی دهد و در صورتی که چنین اتفاقی بیفتد به سرعت واکنش ها در بین مردم آن کشورشکل می گیرد.
اما داستان در کشور ما ایران به گونه ای دیگر است ما ایرانی ها در مورد پرچم میهن مان آنچنان با هم اختلاف داریم که اگر کسی از خارج به ما بنگرد هیچ احساس یکپارچگی و همدلی در ما نخواهد یافت و ما را افرادی از کشورهای متفاوت خواهد دانست که به دلیلی به دور هم جمع شده ایم. حال این سوال پیش می آید چرا این همه پراکندگی در بین ما ایرانی ها است؟
شاید در جواب این سوال عده زیادی از شما بگویید در بین ایرانی ها حداقل سه رنگ پرچم پذیرفته شده است هرچند که این هم به طور مطلق پذیرفته شده نیست. اما خوب می پذیریم که این در بین بیشترما پذیرفته شده باشد عده ای با آرم شیر و خورشید در میان پرچم که سابقه ای تاریخی دارد آن را پذیرفته اند سایر دسته ها بنابر میل دسته در میان آن چیزی نهاده اند یا به کلی از قرار دادن نمادی در میان آن صرفنظر نموده اند.اما حال این سوال در ذهن جای می گیرد که چرا این سه رنگ را بیشتر ما پذیرفته ایم اما در مورد آرم میانه پرچم با هم اختلاف نظر داریم؟ در پاسخ به این سوال شاید بهتر آن باشد که ابتدا اندکی با سابقه پرچم در ایران آشنا بشویم این تاریخچه کوتاه از تارنمای باشگاه اندیشه برداشته شده و اصلاخات اندکی نیز بر روی آن صورت گرفته است
درفش هخامنشيان
هنگام فرمانروايي كوروش بزرگ بر ايران و ساير سرزمينهاي وابسته به آن، در وقت لشكركشي سواران پيشاپيش ميتاختند و سپس پيادهها ميآمدند. كوروش خود جلوي لشكر و پيشسواران ميرفت.
هر دسته از سپاه پرچمي داشت. پرچم كوروش عبارت بود از پيكره عقابي با بالهاي باز كه روي نيزهاي بلند نصب شده بود و اين نشان از اين است كه روي پارچهاي نقش نبسته است. شهباز نشان از توانمندي، بلندپروازي و تيزبيني بوده و در بيشتر برگهها و سنگنوشتهها ديده ميشود. درفش كاويان آنها آنگونه كه از سندها به دست ميآيد، مستطيل بوده كه بر چهار سه گوشه تقسيم شده بود.
ساسانيان
ساسانيان به پرچم خود درفش كاويان ميگفتند كه عبارت بود از يك تكه چرم چهارگوش كه بر بالاي نيزهاي استوار شده بود كه نوك نيزه از پشت آن پيدا بود. روي پرچم را ديبا كشيده بودند و گوهركاري شده بود و نقش ستارهاي چهارپر در ميان آن بود كه فردوسي آن را اختر كاوياني ميگويد. درفش ساسانيان همان درفش كاويان فريدون بود منتها بزرگتر و در پايين درفش چهار رشته نوار به رنگهاي سرخ، زرد و بنفش آويخته بود كه نوك رشتهها را گوهر نشان كرده بودند. اين همان رنگهايي است كه در شاهنامه آمده است.
صفويه
تا زمان صفويه نقش شيروخورشيد در تمامي پرچمهاي ايران بوده است. شيروخورشيد يك نماد ملي بوده و با تغيير پادشاهان اين نشان ملي دگرگون نميشد. تنها شاه اسماعيل و شاه طهماسب روي پرچم خود نشان شيروخورشيد نداشتند. پرچم شاه اسماعيل يك سره سبز و بر بالاي آن نقش ماه خودنمايي ميكرد. شاه طهماسب كه در ماه حمل (گوسفند) به دنيا آمد، نقش گوسفند را براي پرچم خود برگزيد. در زمان صفويه همچنين آيات قرآن و كلمات عربي روي پرچم ظاهر شدند.
افشاريه
تا زمان نادرشاه افشار پرچمها در بيشتر موارد نوك تيز است و از همه رنگها استفاده شده است. نادرشاه پس از آنكه اتحاد ايران را بازآورد و لشكريانش در تمام مرزهاي ايران به تاختن رفتند، تا آن زمان كه پرچم يك رنگ بود (سبز، سرخ يا سياه) داراي سه رنگ سبز و سفيد و سرخ با هم شد. درفش شاهي نادر سرخ و زرد و داراي نقش شير بود. پرچم در زمان نادر چهارگوش است. به همين دليل بايد گفت كه پرچم مستطيل و سه رنگ نادر مادر پرچم سه رنگ ايران است كه نقش شير و خورشيد بر آن نشسته ولي هنوز شير شمشيري در دست ندارد.
پرچم، شمشير و قاجارها
در هيچ يك از نگارهها، سكهها، نوشتهها، سنگنوشتها و قاليچههاي ايراني تا زمان قاجار نقشي از شمشير ديده نميشود و هنوز شيروخورشيد به عنوان تنها نماد ملي ايران روي نشانها باقي مانده است. آغامحمدخان قاجار با تمام كينهاي كه از افشاريها به دل داشت از سه رنگ تنها سبز را از پرچم برداشت و سرخ را رها نمود، ولي در ميان آن دايره سفيدي را نگاه داشت و هنوز شير و خورشيد را كه از پيشينيان به ارث رسيده بود، از ميان نبرد.چون آغامحمدخان قاجار فردي مذهبي بود و برخي از پرچمهاي صفويه نشان شيروخورشيد و برخي شمشير دوسر حضرت علي(ع) را نقش كرده بود را درهم آميخت و شمشير به دست شير داد. شمشير نماد نيرومندي و نشان مردانگي و توانمندي و داوري بود، چنانكه نظامي گنجوي در اين مورد ميگويد:
با لشكر خودكشيده شمشير/ افتاده در آن قبيله چون شير
در زمان فتحعلي شاه دو گونه پرچم بود؛ يكي پرچمي يكسره سرخ رنگ با شيري نشسته (بدون شمشير) و خورشيد در پشت آن در ميان پرچم، بالاي چوب پرچم دستي از سيم نابكار گذارده بودند كه شايد نمادي از دست امام علي(ع) بوده است. اين درفش در زمان جنگ به كار ميرفته است. ديگر درفشي بود يكسره سبز رنگ باز هم شيري نشسته ولي اين بار با شمشير و خورشيد بر پشت و بر بالاي چوب پرچم پيكاني طلايي كار گذارده بودند، اين پرچم زمان صلح بود. در هر دو پرچم پرتوهاي خورشيد سراسر پرچم را پوشانيده است.سفير فتحعليشاه هنگام ورود به شهر سنپترزبورگ نگاره زيبايي از شيروخورشيد كه بر پرچمي يكسره سپيد كشيده شده بود در جلوي خود حركت ميداد. با نگرش به پرچم زمان جنگ و صلح و پرچم سفيد زمان دوستي ميتوان به اين باور رسيد كه در آن زمان 3 رنگ پرچم بوده؛ سرخ، سبز و سفيد. در زمان محمدشاه قاجار تاج بر بالاي نشان شير و خورشيد ظاهر ميشود. سندي از زمان قاجار در دست است كه در كتاب پارس لويي دوبوا به آن اشاره شده است: پس براي دوستي نشاني ترتيب دادهاند دولت عليه ايوان را هم نشان و شير و خورشيد متداول بوده است كه قريب 3 هزار سال، بلكه متجاوز از عهد زرتشت اين علامت بوده و سبب انتشار آن شايد اين باشد كه در دين زرتشت آفتاب را مظهر كامل و مربي عالم ميدانستند.
اميركبير و اقدامات او
اميركبير لباس سربازان را يكنواخت كرده و تنها از پارچه بافت ايران استفاده كرد. وي دستور داد تا دكمههاي لباس سربازان نشان شير و خورشيد داشته باشد. اين نشان در روي دكمه لباسها تا بهمن 1357 باقي ماند. با نگرش و دلبستگياي كه به نادرشاه داشت، پرچمهاي سهگانه زمان فتحعلي شاه را بهانه ساخت و دستور داد درفش ايران داراي همان سه رنگ سبز، سفيد و سرخ شده و مثل زمان نادري يكپارچه گردد. همچنين نقش تاج را از بالاي نشان شير و خورشيد برداشت ولي در شمشير و شكل پرچم (مستطيل) تغييري به وجود نياورده.
شكل پرچم پس از مشروطه
در سال 1284 هجري خورشيدي، درست يكصد سال پيش كه نهضت مشروطه به ثمر نشست، در متمم قانون اساسي شكل پرچم چنين آمده است: الوان رسمي بيرق رسمي ايران، سبز، سفيد و سرخ علامت شير و خورشيد است، در اين سند از نحوه و چگونگي قرار گرفتن رنگها و اندازه پرچم ذكري به ميان نيامده است.
در مجلس اول مشروطه تعدادي از روحانيون حاضر كه به پيروي از دين اسلام تصوير را حرام ميدانستند، با گذاشتن تصوير شير و خورشيد در ميان پرچم مخالفت ميكردند. در اين ميان گروهي از نوانديشان كه تعدادشان هم كم نبود، بر آن شدند تا با استفاده از هرگونه وسيلهاي كه شده جلوي از بين رفتن اين سنت دير پا را بگيرند. از جمله اين افراد ارباب كيخسرو شاهرخ نماينده زرتشتيان بود. اين افراد با رايزني برنامهاي حساب شده ريختند و در جلسه مجلس پس از سخنراني آغازين گفتند: همه ميدانيم كه 90 درصد ايرانيان مسلمانند و رنگ سبز رنگ دلخواه پيامبر اسلام و رنگ دين است، پس بهتر آن است كه بالاي پرچم جاي گيرد، اما زرتشتيان كه هزاران سال است پشت اندر پشت در اين سرزمين زاده و زندگي كردهاند و در قرآن نيز به دين آنها اشاره شده، رنگ سفيد كه رنگ ويژه دين زرتشتي است و همچنين رنگ آشتي و پاكي است به پاس بزرگداشت اين مردم آزاده در زير رنگ سبز جايگزين كنيم و به پاس خون شهيدان راه انديشه و باور به ويژه فرزند علي و انقلاب مشروطه رنگ سرخ را در آن جاي دهيم. پس از اين سخنان در هنگامي كه مجلس كاملاآماده شد، سخن به نشان شير و خورشيد كشيده ميشود و اين سخنان رد و بدل ميگردد. انقلاب مشروطه در امردادماه به پيروزي رسيد، امرداد در برج اسد (شير) جاي دارد، از سوي ديگر چون بيشتر مسلمانان ايراني شيعه و پيرو حضرت علي(ع) هستند و شير همچنين يكي از نامهاي حضرت علي(ع) است و او را اسدا... ميخوانند، بر اين پايه شير را هم كه نشانه امرداد و هم نشانه پيشواي يكم است به يادگار به پرچم نقش كنيم. چون مشروطيت در ميانه امرداد به پيروزي رسيد و خورشيد در اين روز در اوج نيرومندي و گرماي خود است پيشنهاد ميكنيم خورشيد را نيز بر پشت شير سوار كنيم كه هم نشانه حضرت علي(ع) باشد، هم نشان امرداد و هم يادآور روز چهاردهم امرداد و هم نشان كهن ايرانيان. زماني كه ديدند زمينه مساعد است و مخالفتي نيست، گفتند حال كه شير را نشانه علي(ع) دانستيم بايد ذوالفقار را هم به دستش دهيم. نمايندگان مجلس شوراي ملي پس از پايان اين مباحث با شتاب، براساس اصل پنجم متمم قانون اساسي اين طرح را پيشنهاد و به تصويب رساندند. اين شكل پرچم ايران تا انقلاب اسلامي سال 1357 همچنان بر جاي بود تا اينكه پس از پيروزي انقلاب، در راستاي زدودن مظاهرایرانیت، در مورد پرچم هم تصميمهايي گرفته شد. از پرچم ايران نشان شير و خورشيد و شمشير برداشته شد و به جاي آن نشاني گذارده شد كه امروز آرم اصلي جمهوري اسلامي به شمار ميرود كه تداعيكننده كلمه الله و همچنين در تكرار آن ميتوان به لفظ لاالهالاا... هم رسيد. همچنين در حاشيههاي سبز و قرمز پرچم 22 بار كلمه ا...اكبر به رنگ سفيد نقش بست تا يادآور روز 22 بهمن و پيروزي انقلاب اسلاميدر اين روز باشد.
پس با توجه به این تاریخچه کوتاه می بینیم که انتخاب این سه رنگ به عنوان سه رنگ پرچم ایران به زمان نادرشاه بر می گردد و تا قبل از آن پرچمی که ترکیبی از این سه رنگ را به طور اختصاصی داشته باشد نداریم
حال که تاریخ پرچم میهن مان را می دانیم به سراغ آرم میانه آن می رویم که شاید مورد اختلاف ترین بخش در میان ایرانی ها باشد در این مورد چند رویکرد وجود دارد
1- شیر و خورشید نمادی ملی است.
2- شیر و خورشید نماد رژیم پادشاهی است و نیاز به تعویض آن با نمادی دیگر وجود دارد و البته باورمندهای به این مورد خود به دو دسته تقسیم می شوند
· باورمندان به آرم جمهوری اسلامی
· آنان که با آرم جمهوری اسلامی نیزبر اساس ادعایشان مخالفند
شیر و خورشید نماد ملی
همانگونه که در تاریخچه مشاهد نمودید شیر و خورشید به عنوان آرمی که بر روی پرچم قرار داشته از زمان قبل از صفویه و جود داشته و علی رغم تغییر در سلسله های پادشاهی هیچگاه به جز در زمان دو پادشاه صفوی از روی پرچم حذف نشده اند درزمینه تاریخچه نماد شیر و خورشید شادروان دکتر احمد کسروی یکی از بهترین و جامع ترین تحقیقات را به انجام رسانده است که در اینجا بخشی از مطالب کتاب تاریخچه شیر و خورشید ایشان آورده می شود و هم میهن های گرامی برای مطالعه بیشتر می توانند به اصل کتاب مراجعه نمایند
استاد ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه در بسیار جاها یاد درفش مینماید و در دو جا درفشهای گوناگون سرداران ایران را یکایک میستاید. نخستین جا در داستان رستم و سهراب است که هجیر در پاسخ پرسشهای سهراب از یکایک سرداران ایران نام برده و درفش هر کدام را جداگانه میستاید. ما برای اینکه سخن به درازا نیانجامد، از دیگر بخشهای داستان چشم پوشیده تنها بیتهایی را که در ستایش درفشهاست در اینجا مینگاریم:
یکی زردخورشید پیکردرفش سرش ماه زرین غلافش بنفش
زده پیش او پیل پیکر درفش به نزدش سواران زرینه کفش
یکی شیرپیکر درفش بنفش بر آن نیزه بر شیر زرین سر است
یکی گرگ پیکر درفش از برش به ابر اندر آورده زرین سرش
درفش پس پشت پیکر گراز سرش ماه سیمین و بالا دراز
دومین جا در داستان «شمردن کیخسرو پهلوانان را» شعرهایی درباره درفشها دارد که برخی چون تکرار همان ستایشهاست که در شعرهای بالایی ستوده از یاد[آوری] آنها چشم میپوشیم و برخی دیگر را که تکرار نیست در پایین مینگاریم:
یکی ماه پیکر درفش از برش به ابر اندر آورده تابان سرش
درفشی برآورده پیکر پلنگ همی از درفشش بیازید چنگ
یکی پیکرآهو درفش از برش بدان سایه آهو اندر سرش
درفشی پس پشت پیکر همای همی رفت چون کوه رفته ز جای
فردوسی شاهنامه را از روی نامههای باستان که از زمان ساسانیان به یادگار مانده بوده سروده و این یقین است که این ستایشهای درفشها نیز از آن نامههای باستان است. و از سوی دیگر چون داستان رستم و سهراب و کیخسرو بنیاد تاریخی ندارد، ما میدانیم که افسانهسرایان دوره ساسانیان آن را ساخته واین ستایشها را هم درباره درفشها از روی درفشهای زمان و سرزمین خود درست کردهاند. پس نتیجه اینست که در زمان ساسانیان و پیش از آنان در ایران، درفشهای گوناگون از زرد و سرخ و بنفش و سیاه به کار برده و بر پرچمهای دیبای آنها شکلهای گوناگون از خورشید و ماه و شیر و پلنگ و گرگ و گراز و پیل و اژدها و آهو و مرغ و همای نگاشته و بر نوک آنها پیکرهایی از ماه و از شیر، از سیمین و از زرین نصب مینمودهاند
خورشید و شیر چگونه به هم پیوستهاند؟
باید دانست که درباره چگونگی پیدایش شیر و خورشید ما اگر سند تاریخی در دست نداشتیم و سر و کارمان با اندیشه و پندار بود چندین راه میتوانستیم پنداشت:
یکی اینکه پادشاهی طالعش برج اسد بوده [است]. بدینسان که در هنگام زائیدن او خورشید از روی حساب علمی در برج اسد بوده و این پادشاه صورت طالع خود را بدینسان بر سکهها بنگاشته و شیر و خورشید از اینجا پدید آمده. این پندار دامنگیر برخی پادشاهان صفوی بوده و چنانکه خواهیم دید شاه تهماسب بزرگ که طالع او برج حمل (بره) بوده در پاره سکههای خود خورشید را بر پشت بره نشانده است.
راه دیگری اینکه بنیاد پیدایش شیر و خورشید آن ارتباط علمی بوده که میانه آفتاب و برج اسد نزد ستارهشناسان باستان معروف بوده [است]. چه این ستارهشناسان دوازده برج آسمان را که نامهای آنها را همه میدانیم میانه هفت ستارهگردان (سبعه سیاره) که به عقیده ایشان آفتاب هم یکی [از آنها] است، بخش نموده هر یک یا دو برج را خاص یکی از آن ستارهها دانسته، خانه آن ستاره مینامیدند که از جمله برج اسد را «خانه خورشید» مینامیدند. خواجه نصیرالدین توسی در منظومه خود درباره ستارهها در این موضوع میگوید:
اولین از بروج با هشتم نام آن بره و دگر کژدم
هر دو مریخ را شدند بیوت همچو برجیس را کمان با حوت
زهره را خانه ثور و هم میزان شمس را شیر و ماه را سرطان
تیر را خانه خوشه و جوزا مر زحل راست جدی و دلو عطا
شاعران ایران هم بدین معنی آشنا بوده و گاهی در شعرهای خود آوردهاند. قطران تبریزی درباره رفتن پادشاه آذربایگان به دیدن پادشاه گنجه میگوید:
اگر به خانه شیر آمدست شید رواست بدانکه خانه شیداست شیر بر گردون
این پندار هم دامنگیر برخی دانشمندان بوده که درباره شیر و خورشید با نگارنده گفتگو داشتهاند و چنانکه خواهیم دید شاید در زمان شاه عباس بزرگ هم این عقیده رواج داشته است.
راه سومین آنست که ایرانیان و ارمنیان پنداشتهاند. بدینسان که شیر نشان ارمنیان و خورشید نشان ایرانیان بوده و شاه عباس بزرگ پس از برانداختن استقلال ارمنستان، این دو نشان را یکی ساخته [است]! برخی هم به جای ارمنستان، گرجستان را میگویند!
ولی خوشبختانه ما از این پندارها پاک بینیازیم زیرا یک سند معتبر تاریخی داستان پیدایش شیر و خورشید و زمان و تاریخ آن را برای ما آشکار میسازد. این سند، نوشته ابن عبری تاریخنگار دانشمند معروف است درکتاب «مختصر تاریخ الدول» و در خور همه گونه شگفت است که چنین سندی از چشمها پنهان مانده و کسی تا کنون به حل معمای شیر و خورشید برنخاسته و میدان برای آنگونه افسانهها و پندارها باز شده است.
خاندان سلجوقیان روم که در بخشی از آسیای کوچک فرمانروا بودند، مشهور است. ابن عبری درباره غیاثالدین کیخسرو پسر علاءالدین کیکاوس که از پادشاهان آن خاندان و دومین کیخسرو از ایشان است و در سال 634 هجری به جای پدر خود پادشاهی یافته بود مینویسد که او دختر پادشاه گرجستان را به زنی گرفت.
در آن زمانها زیبایی زنان گرجستان به ویژه زیبایی خانم شاهزادگان [شاهزادهخانمهای] گرجی در سراسر شرق و غرب شهرت یافته و بسیاری از فرمانروایان دور و نزدیک از مسلمان و ترسا، زن از آن خاندان میگرفتند. در این باره داستانهایی در تاریخ هست که در اینجا فرصت یاد نکردن نداریم.
ابن عبری میگوید کیخسرو شیدای رخسار دلارای شاهزاده خانم گرجی گردیده، دل و دین و تاب و توان از دست داد و به فرمان عشق میخواست روی درهم و دینار را با نقش آن رخسار دلارا بیاراید. نزدیکان کیخسرو به پاس اسلام رأی بدین کار نمیدادند ولی چون او پافشاری داشت، چنین تدبیر اندیشیدند که صورت شیری نگاشته روی همچون خورشید آن شاهزاده گرجی را همچون خورشیدی بر فراز آن بنگارند که هم دلخواه کیخسرو انجام گرفته، هم مردم پی به حقیقت کار نبرده، چنین پندارند که مقصود نقش صورت طالع پادشاه است (هو کان السلطان غیاث الدین مقبلا علی المجون و شراب الشراب غیر مرضی الطریقه مغنمسا فی الشهوات المویقه تزوج ابته ملک الکرج فشغفه حبها وهام بها الی حد ان اراد تصویرها علی الدراهم فاشیر علیه آن یصور صوره اسل علیه شمس لینسب الی طالعه و یحصل به الفرض. تاریخ ابن عبری چاپ بیروت ص 447)
مقصود ابن عبری نکوهش کیخسرو است که چرا بدانسان زبون عشق زنی بوده [است]. بر ابن عبری باید بخشود! زیرا او از زیر چرخشت استخوانسای عشق در نیامده بود و از اندیشه خام و دل بیدرد بهتر از این چه تراود؟! بلکه باید خرسند بود که او بدین نکوهش برخاسته که ما از سخنانش بدینسان سود برداشته، دشوار تاریخی خود را آسان میسازیم. و چون او در آغاز جوانیش زمان کیخسرو را دریافته و زادگاهش نیز ملطیه یکی از شهرهای آسیای کوچک بوده، از این رو در تاریخ سلجوقیان روم، به ویژه در سرگذشت و داستان کیخسرو و جانشینانش بینا و آگاه بوده [است]. وانگاه او یکی از مؤلفان دانشمند است که پیرامون گزافه نمیگردد و از اینجا سخن او بسی استوار و از نظر تاریخ ایران در خور ارزش بسیار است.
گذشته از آنکه دانههای بسیاری از آن سکه کیخسرو با نقش شیر و چهره خورشیدوار شاهزاده خانم گرجی در دست هست که از جمله دانهای در تصرف نگارنده است که در اینجا میآوریم (باید دانست که این شکلها اندکی بزرگتر از اندازه خود سکههاست) .
شماره یک از سکههای مغول است که گفتیم شیر را تنها به کار میبردند. شماره دو از سکههای کیخسرو است با نقش شیر و صورت شاهزاده گرجی.
خود این سکه بر استواری گفته ابن عبری بهترین دلیل است زیرا کسانی که در فن سکهشناسی دست دارند، میدانند که پیش از این سکههای کیخسرو، هرگز سکهای با نقش شیر و خورشید دیده نشده و این سکهها نخستین سکه با نقش مزبور میباشد و چون از هر حیث با نوشته ابن عبری درست میآید از اینجا استواری آن نوشته هویداست.
باید گفت شیر و خورشید چون پدیدآورده عشق است، چه بهتر از اینکه بهره ایران سرزمین شاعران گردیده، زیرا نقش مزبور شعر و داستانش هم شعر است! انوشهروان شاهزاده گرجی که زیبایی رخسار او چنین نقش شگفتی پدید آورده و به ایران، سرزمین ویس و رامین (افسانه ویس و رامین از پارسی به زبان گرجی ترجمه یافته و پیش گرجیان بسیار معروف میباشد) ارمغان ساخته است. ایران [سرزمینی] که بر همه سرزمینهای پیرامون خود عنوان استادی و آموزگاری دارد وسالیان دراز گرجستان زیبا یکی از جگرگوشههایش بوده [است] [از همین رو] نشانی با این بنیاد تاریخی از هر حیث برتری دارد بر آن نشانها که دولتهای دیگر دارند و هرگز بنیادی برای آنها در تاریخ نتوان یافت.
شیر و خورشید چگونه شهرت یافته و از کی نشان رسمی ایران شده [است]؟
پر روشن است که در این باره ما باید چگونگی شیر و خورشید را زمان به زمان و قرن به قرن از دیده بگذرانیم. ولی افسوس که پس از سکههای کیخسرو تا زمان پادشاهان صفوی که سیصد سال کمابیش فاصله است، ما آگاهی درستی از چگونگی شیر و خورشید نداریم.
بدین تفصیل که پس از کیخسرو از چند تن جانشینان او که تا آخر قرن هفتم زیر دست مغولان فرمانروایی داشتند، نگارنده هرگز سکه ندیدهام با آنکه یقین است سکه داشتهاند. از مغولان و قره قوینلویان و آق قوینلویان و سربداران و تیموریان و دیگران نیز که از زمان کیخسرو تا پیدایش صفویان در ایران و این پیرامونها پادشاهی داشتهاند هر چه سکه من دیدهام همه با خط و نوشته بوده و هرگز سکهای با نقش جانور یا آدمی از این پادشاهان ندیدهام (مگر یک دانه سکه مسی که سپس یاد آن خواهیم کرد) .
لیکن چون در زمان صفویان شیر و خورشید یکی از نقشهای معروف بوده و فراوان آن را به کار میبردهاند از اینجا به دو جهت پیداست که نقش مزبور پیش از صفویان نیز معمول بوده است: جهت نخستین آنکه اگر شیر و خورشید پس از کیخسرو از میان برخاسته بود و پادشاهانی که میانه او و صفویان بودهاند هیچ کدام آن را به کار نمیبرد[ند] پادشاهان صفوی از کجا پی به نقش مزبور برده [و] در سکههای خود مینگاردند؟ چه، این گمان بسیار دور است که بگوییم آن را از روی سکههای کهنه کیخسرو برداشته بودند زیرا گرد کردن [گردآوری] سکههای کهنه که امروز در میان ماست در ان زمانها نبوده است. جهت دومین اینکه در سکههای کیخسرو چنان که دیدیم خورشید دایره درست و از پشت شیر جداست ولی در سکههای صفویان (چنانکه در گراورها خواهیم دید) همچون سکههای امروزی ما، خورشید نیم دایره و چسبیده به پشت شیر است. این تفاوت دلیل [آن] است که شیر و خورشید را صفویان یکسره از روی سکههای کیخسرو برنداشتهاند و واسطههای بسیار در میان بوده، چه برای نیم دایره شدن خورشید و چسبیدن آن به پشت شیر جهتی جز این نتوان پنداشت که در نتیجه شتابکاری و سهلانگاری نقاشان به تدریج و کم کم بدین حال رسیده [است].
گذشته از اینها یک دانه سکه مسی در تصرف نگارنده است که بر یک روی آن نقش شیر و خورشید هست و خطی بر فراز آن بوده که زنگ گرفته و از میان رفته و از این رو نتوان دانست که سکه کدام زمان و کدام پادشاه است. ولی چون از یک سوی در اینجا نیز خورشید نیم دایره و چسبیده به پشت شیر است و از اینجا پیداست که از سکههای کیخسرو نمیباشد و از سوی دیگر از عبارت «لا اله الاالله محمد رسول الله» که بر روی دیگر سکه است و نامی از «علی» و دیگر امامان برده نشده، و هم چنین از طرز خط، که کوفی است، پیداست که از سکههای صفویان و خاندانهای پس از ایشان هم نیست و نتیجه این است که سکه مزبور از پادشاهی است که میانه زمان کیخسرو و دوره صفویان فرمانروایی داشته و نقش شیر و خورشید در آن زمانها نیز به کار برده میشده است. ناچار اگر دانههای دیگر از این سکه پیدا شود، مطلب روشن خواهد شد.
باری، چنانکه گفتیم در زمان صفویان شیر و خورشید بسیار معروف بوده بلکه از زمان ایشان است که این نقش در ایران شهرت و رواج یافته، ولی باید دانست که در زمان شاه اسماعیل هرگز این نقش به کار نرفته زیرا گذشته از آنکه هرگز سکهای از آن زمان پادشاه با نقش شیر و خورشید دیده نشده قاسمی کنابدی که در زمان او میزیسته و جنگها و کارهای او را به نظم سروده [و] در بسیار جا درفشهای او را میستاید، چنان که میگوید:
علمهای سبزش ستون سپهر مه رایت آینه ماه و مهر
باز میگوید:
علمها چو خوبان قد آراستند به نظاره جنگ برخاستند
شد از پرچم طوق عالی اساس عیان ابلق آسمان را قطاس
مه سر علم بر فلک سر فراز جلاجل دف زهره را کرده ساز
[و] از این گونه شعرها بسیار دارد ولی در هیچ جا نامی از شیر یا شیر و خورشید نمیبرد و هویداست که در آن زمان این نقش به کار نمیرفته است.
شاه تهماسب پسر شاه اسماعیل توجه به نقش شیر و خورشید داشته [است]. ولی چنانکه گفتیم این پادشاه میپنداشته که شیر و خورشید صورت طالع پادشاهی است و چون طالع خود او برج حمل (بره) بوده (در [تاریخ] جهانآرا تصریح نموده که طالع شاه تهماسب حمل بود) از این رو در سکههای مسی که فلوس مینامیدند (صفویان جز در سکههای مسی نقشی نمینگاشتند. بر سکه نقره وطلا نامهای خدا و پیغمبر و امامان را با نام پادشاه زمان مینگاشتند) خورشید را بر پشت بره نشانیده است. نگارنده دو سکه از این «بره و خورشید» را دارم که در پشت یکی نام شاه تهماسب آشکار نوشته شده [است]. از اینجا میتوان انگاشت که جهت [دلیل] به کار نبردن شاه اسماعیل شیر و خورشید را نیز این پندار بوده زیرا طالع او برج عقرب بوده (در روضه الصفویه تصریح نموده) و نمیخواسته خورشید را بر پشت کژدم بنشاند. راستی هم اگر مینشاند شکل بسیار نازیبایی درست میشد.
از خوشبختی خورشید، این پندار دیر نپاییده و شاه عباس و دیگران پایبند آن نبودهاند. وگرنه خورشید را هر زمان بر پشت یکی از کژدم و خرچنگ و نهنگ و گاو و بره و بزغاله سوار ساخته به فرجام شاید درون دلوش [نیز] جای میدادند! (شاید هم سکههایی با نقش خرچنگ وو خورشید، یا نهنگ و خورشید زده بودند [و] به دست ما نرسیده [است]. نگارنده برخی پولهای مسی دارم که ساییده شده و نقش آنها درست دیده نمیشود ولی بهه خرچنگ و نهنگ و خورشید شباهت بسیار دارد) .
شاه عباس هر چه فلوس با نقش خورشید دارد، در همگی خورشید با شیر است با آنکه طالع آن پادشاه برج سنبله بوده است و نتوان گفت که چون خورشید با سنبله درست نمیآمده به جای سنبله، همسایه آسمانی او شیر را به کار کشیدهاند زیرا سنبله که صورت زنی است خوشهای به دست گرفته، نقش خورشید با او هیچگونه مانعی نداشته است و میتوانستند خورشید را بر روی سینه او بنگارند. باید گفت تا زمان شاه عباس آن پندار از میان برخاسته و حقیقت داستان شیر و خورشید به دست آمده بود یا اینکه شاه مزبور به راهنمایی ستارهشناسان آن ارتباط علمی خورشید و شیر را که گفتیم در فن ستارهشناسی کهنه معروف است در اندیشه داشته که برخلاف شیوه گذشتگان خود خورشید را با سنبله نقش ننموده است.
از شاه عباس نقشهای دیگر هم از شیر لخت و شیر با گوزن (شیر چنگالهای خود را بر کمر گوزن فرو برده به دریدن آن پرداخته و گویا این نقش را از روی شیر و گاو کوشک استخر برداشته باشند) و پیل و طاووس و مانند اینها بر فلوسها در دست هست. ولی شیر و خورشید فراوانتر از همه است و شاید از اینجا نسبت پیدایش شیر و خورشید را به شاه مزبور میدهند که او باعث شهرت و رواج آن گردیده است.
پس از شاه عباس هم تا آخر صفویان شیر و خورشید در سکهها معمول و معروف بوده و فلوسهایی با نقش مزبور از هر کدام از جانشینان او در دست هست بلکه در برخی شعرهای آن زمان نیز یاد این فلوسها و شیرها شده [است]. ملا نویدی شیرازی که در زمان شاه سلیمان صفوی در سپاهان میزیسته، این دو بیت از اوست:
ای آنکه حدیث عقل را تفسیری بیهوده ز بیزری چرا دلگیری؟!
آوردن زر به دست آسان نبود خوابیده به روی هر فلوسی شیری!
شاعر دیگری ملا قدرتی نام که او نیز در همان زمان در سپاهان میزیسته در [یک] مثنوی که درباره شکستن فلوس سروده، میگوید:
فلوس سپاهان چنان نارواست تو گویی بهر کیسه پول اژدهاست
نگیرد گدا پول از بس پر است تو گویی مگر شیرش آدمخور است
ز فلس آنچنان دهر درهم شده که ماهی به زیر زمین خم شده
زر از دست مردم نگردد سپید که از دور کف میزند هر که دید
چنان گشته خوار از خلایق درم که شخص غنی گفته صاحب کرم
چو شیر است نقش فلوس این زمان ز بیمش گریزند پیر و جوان
باید گفت مقصود از شیر در این شعرها شیر با خورشید است نه شیر لخت. چه دیدیم که شیر لخت در آن زمانها بر سکهها کمتر نقش میشده به ویژه در سپاهان که معمول نبوده است (این شعرها و شعرهای ملا نویدی در تذکره محمد ظاهر نصرآبادی که او نیز در همان زمانها میزیسته و یگانه نسخه کتابش پیش آقای ملکالشعرای بهار است، آورده شده) .
با توجه به این مطلب که از کتاب تاریخچه شیر و خورشید دکتر کسروی آورده شد می توان به این نکته پی برد که شیر به عنوان نماد در بین ایرانی ها از زمان های هخامنشی ها و ساسانی وجود داشته و این مطلب که شیر و خورشید ارتباط تنگا تنگی با نوع رژِیم حاکم (پادشاهی) در آن زمان داشته را نفی می نماید و نشان از سرچشمه ای بسیار زیبا برای آن می دهد.
البته برای خورشید نیز می توان ریشه هایی در آیین مهر یا میترا که از ایران برخاسته بود یافت که از نمونه های آن می توان به جشن شب یلدا اشاره نمود که جشن زایش خورشید است در این نوشتار از توضیح بیشتر در این مورد صرفنظر می نماییم
حال به بررسی رویکرد دوم می پردازیم
همانگونه که پسش از این بیان شده در رویکرد دوم باز دو دیدگاه متفاوت وجود دارد دیدگاه باورمندان به آرم جمهوری اسلامی که بر ایم باورند با توجه به اینکه اکثر مردم ایران مسلمان هستند پس نهادن این آرم ایرادی ندارد.
در رد نظر این افراد باید به دو نکته توجه داشت
1- پرچم نشان و نماد یک کشور است بدین معنی که باید به گونه ای باشد که همه مردم آن کشور بدان با تمام وجود عشق بورزند نه اینکه نشانگر یک اکثریت مذهبی که حتی در بین خود آن اکثریت نیز افراد بسیاری باشند که میلی به آن نداشته باشند.
2- پس از بیان نکته اول درپاسخ چنین می شنوید البته اگر جان سالم بدر برده باشید که مگر الله خدای مسلمان ها است در اینجا نیز باید بدین افراد چنین پاسخ داد که گیریم شما می خواستید نام خداوند را بر روی پرچم بنگارید خوب چرا این نام را به صورت پارسی آن ننوشتید و پرچم ایران را تنها پرچم جهان نمودید که بر روی آن به زبانی به جز زبان رسمی آن کشور مطلبی نگاشته شده است.
دسته دوم که نه به شیر و خورشید و نه به الله جمهوری اسلامی باور دارند باید دید حرف حسابشان چیست
این دسته با این عنوان تا کنون جلو آمده اند که شیر و خورشید نشان رژیم پادشاهی است که در بالا در رویکرد اول به آرم میانه پرچم این موضوع بررسی شد و اشتباه بودن این مطلب آشکار گشت حال که با این منطق برخورد می کنند پاسخ این افراد بدین گونه است که باید در مرود پرچم و آرم میانه آن همه پرسی شود که البته نظری بس شایسته است اما یک نکته حساس یا به قول نسل امروزی یک نکته کنکوری در آن هست و آن این است که در بین این افراد نیز تضاد در مورد آرم میانه پرچم وجود دارد چنان که هر دسته به خود آرمی را بر می گزیند حال باید از آنها پرسید شما با رای کدام مردم دست به تغییر آرم میانه پرچم زده اید آیا مردم در یک رای گیری به شما چنین موجوزی داده اند که شما چنین پرچم یک کشور را بازیچه قرار دهید و هر یک آرمی بر آن می نهید اگر به واقع شما باورمند به نظر مردم هستید چرا یکی از پرچم های تصویب شده در قانون اساسی ایران چه پرچم تضویب شده در زمان مجلس اول مشروطه که کسی در اینکه نمایندگان حاضر در آن مجلس نماینده مردم بودند شک ندارد یا آن یک که در نظام حمهوری اسلامی است را بر نمی گزینید تا هم یکدستی در میان ما ایرانی ها ایجاد شود و هم حرمت پرچم حفظ شود و هم اگر یک خارجی به ما نگاه کرد، نگوید این افراد اهل یک کشور نیستند ویا پس ازآنکه فهمید اهل یک کشورهستیم مورد ریشخند او قرارنگیریم.
البته نباید دور از نظر داشت که به هر روی دست بیگانگان و عوامل جمهوری اسلامی در به تفاهم نرسیدن ما بر سر پرچم در کار است بی شک داستان زیبای پشت آرم شیر و خورشید رشک و حسد هر خارجی را که از آن آگاه شود برمی انگیزید. شاید این رشک و حسد بدان حد باشد که برای نابودی این آرم شیطنتی هرچند کوچک بنماید و رژیم جمهوری اسلامی هم که می داند اگر ایرانی ها در زیر یک پرچم جمع شوند و آن پرچم هم پرچم شیر و خورشید باشد دیگر دوره اش به پایان رسیده و به سرعت نابود خواهد گشت بنابراین در اشاعه اینکه پرچم شیر و خورشید نشان پادشاهی خواهان است از هیچ کوششی دریغ نخواهد کرد و عوامل خود را به مبان ایرانی های ناراضی می فرستد تا بتواند به این هدف شوم خود برسد البته در اینجا باید ذکر کنم که همه افراد در این گروه ها لزوما خاین نیستند بلکه در میان آنها انسان های میهن دوست بسیار است اما متاسفانه نا آگاهی، تعصب بی مورد و مصلحت اندیشی هر یک به تنهایی و گاه با هم باعث گشته تا این افراد در این مسیر گام بردارند.
شاید اگر به آنچه که ما در این میان ما در حال از دست دادنش هستیم اشاره ای نیز بنمایم بد نباشد
1- کشوری به نام ایران
2- هویت تاریخی و فرهنگی مان
3- نشان شیر و خورشید سرخ ثبت شده در کنوانسیون بین المللی صلیب سرخ.
به امید روزی که ما بتوانیم چون دیگر ملت های دنیا به پرچم میهن مان احترام بگذاریم و آن را بازیچه اختلافات سیاسی و گروهی ننماییم و در حاصل این تفاهم بتوانیم روزی را با نام روز ایران نام گذاری نماییم چرا که پیش از آن هر تلاشی در راستای برقراری چنین روزی از پیش شکست خورده است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر