مناسبت ها

من عاشق ایرانم و ایران تنها سرای من است

۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

این خاطره، آن خاطره


این خاطره مر بوط به زمان شلوغی های دانشگاه بابت جریان آقای هاشم آقاجری است
در میانه سالن آموزشی دانشگاه دو صف رو در روی هم ایستاده، اندکی مانده تا آغاز کلاس ها، فضا متشنج است عده ای سر کلاس ها نشسته بی خیال تشنجی که در سالن به پا است. من این طرف، دوستم آن طرف. باورم نمی شد دوستم با صورت دو تیغه در سمت دیگر در صف بسیجیان ایستاده، می گویند خاتمی استعفا داده است من هم برای اولین بار در یک صف با دیگران ایستادم امیدوار بودم خاتمی استعفا داده باشد لحظاتی جو متشنج ادامه داشت تا خبر استعفا تکذیب شد و همه نا امیدانه به سر کلاس هایمان رفتیم. آن روز هنگامی که برای اولین بار در کنار دیگران ایستادم تا اگر خواست اتفاقی بیفتد در کنار هم اندیشان نسبیم باشم تا شاید بتوانم اندکی یاریشان نمایم

8  سال بعد
 سال 2569 ایرانی
پس از مدتی بازگشت به ایران، دیدن خانواده و دوستان، یادآوری همه دلخوشی ها و از همه مهم تر دگر بار پای بر خاک ایران نهادن، در میهن خود بودن. رسیدن به خانه، خستگی راه را انداختن به خیابان رفتن یک عدد ماژیک خریدن آغاز حرکت برای نخستین شعار نویسی، مادر می فهمد نصیحت می کند می گوید "نرو اینکار را نکن اگر بگیرنت آبرویمان می رود" هان؟ آبرویمان می رود؟ آری مادر این را می گوید آبرویمان می رود شاید بهت تجاوز کنند.

پایان  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر