برای من داستان از زمانی آغاز شد که جوانی بیست و چند ساله بودم و مشغول به تحصیل در دوره کارشناسی ارشد. در آن زمان من هم چون بسیاری از شما به رسانه های بیگانه پارسی زبان گوش فرا می دادم تا از اوضاع و احوال مملکتم با خبر شوم ولی فناوری تازه ای به نام ماهواره وارد خانه ما شد و ما هم به جمع آنانی پیوستیم که می توانستند شبکه های ایرانی پخش شده از لس آنجلس را دریافت نمایند. شبکه های سرگرمی و سیاسی. در میان همه آنها تلویزیون کانال یک به دلیل حضور علیرضا نوری زاده در آن، نگاه من را به خودش جلب کرد زیرا او را از گذشته و از یک رسانه بیگانه پارسی زبان که به آن گوش فرا می دادم می شناختم و البته تعریف هایی که شنیده بودم و او را به عنوان یک تفسیرگر کاربلد معرفی نموده بودند.
و این آغاز داستان من و کانال یک بود در یکی از روزها بیننده برنامه دیگری از همین شبکه شدم برنامه آخرین لحظه با اجرای شهرام همایون. این برنامه بیش از هر برنامه دیگری توانست نظر من را جلب نماید و من به یکی از بینندگان پر و پا قرص این برنامه بدل شدم و تا به امروز جزو بینندگانش هستم گرچه مدتی است برنامه ها را چون گذشته دنبال نمی کنم که دلیلش را در ادامه خواهم گفت ولی شهرام همایون تنها مجری ای است که من همچنان برنامه هایش را دنبال می کنم.
ولی چرا برنامه آخرین لحظه و شخص شهرام همایون توانستند نظر من را به خود جلب نمایند و من را بیننده پر و پا قرص خود نمایند مهمترین دلیلش را می توانم تفاوت این برنامه با برنامه های تفسیری دیگر بیان کنم این برنامه کارش تنها تفسیر آنچه رخ داده یا بیان خبر نبود، در این برنامه برخلاف برنامه های دیگر از بیننده فعالیت و حرکت در راستای آزادی ایران و برگشت به فرهنگی سالم و پاکیزه خواسته می شد. شاید شما بگویید گوینده سخنانش زیباست ولی عملش زیبا نیست و انواع و اقسام حرف ها را در مورد شهرام همایون بزنید که فارغ از بررسی و داوری در موردشان من تنها یک پاسخ داشتم و دارم که به چنین سخنانی بدهم و این سخن را از همان دوران تا کنون می گویم و آن این است که برای من مهم ارزش ها و اصولی است که تبلیغ می شود و میزان تاثیرگذاریشان. برای من مهم نیست که گوینده این سخنان چه می کند یا نمی کند برای من مهم است که بیننده این برنامه به کدامین سوی رهنمون می شود و حاصل دیدن این برنامه برای یک بیننده چه خواهد بود.
حاصل دیدن این برنامه برای خود من و بسیاری در آن دوران ایجاد امید بود امیدی که با آغاز جنبش ما هستیم روشن شد و داشت رشد می کرد امیدی که در جامعه جاری و ساری داشت می شد. ولی حکومت هم بیکار ننشست و جنبشی به نام جنبش سبز را به راه انداخت و در اینحا شاید باید بگویم ضعف در آینده نگری در میان رهبران جنبش ما هستیم باعث شد تا جنبش سبز بتواند جنبش ما هستیم را دچار بحران نماید و از دید من، جنبش ماهستیم دیگر نتوانست خود را از بحران خارج نماید. از آنجا که موضوع این مقاله جنبش ما هستیم و دلیل های گرفتاریش در بحران نیست از این مقوله می گذریم و به ادامه بحث خودمان می پردازیم.
من درست چند ماهی پیش از جنبش سبز کشور را برای ادامه تحصیل در دوره دکترا ترک نمودم ولی حاصل تماشای برنامه های تلویزیون کانال یک در این مدت و به ویژه برنامه های آخرین لحظه این بود که آموختم رسانه های بیگانه پارسی زبان که هر روز خبر را به شکل مطلوب خودشان به خورد ما می دهند برای رهایی من و شما نیستند و تنها از ما ابزاری می سازند برای رسیدن به هدف های دولت هایشان. من آموختم که علی رضا نوری زاده تفسیرگری زیرک و باهوش نیست بلکه داستان پردازی است که با ساختن داستان های خیالی و افسانه ای نظر بسیاری را به خود جلب نموده است و این در مورد بسیاری دیگر از تفسیرگران نیز درست است. از دیگر آموخته های من آشنایی بیشتر با تاریخ ایران و به ویژه فرهنگ کهن و دلاوری ها و رشادت های ایرانیان در نبرد با بیگانگان بودش.
در دوران تحصیلم گرچه از نظر مالی نمی توانستم تلویزیون کانال یک و به ویژه برنامه آخرین لحظه و جنبش ما هستیم را که خود را یکی از اعضایش می دانستم پشتیبانی نمایم ولی هرچه در توان داشتم را گذاشتم تا از راه های دیگر و تبلیغ این تلویزیون به آن قدرت بخشم. و ادامه دیدن برنامه های آخرین لحظه و کسب آشنایی و دانش بیشتر در مورد گروه های مخالف و رسانه های بیگانه پارسی زبان و همچنین تاریخ دیگر کشورها من را به آنجا رساند که بیاموزم که کسانی که در صدای بیگانه پارسی زبان با هر عنوانی کار نموده اند انسان های قابل اعتمادی نیستند چرا که اینان کشور خود را به بهایی ناچیز فروخته اند و از انجام این کار هرگز ابراز پشیمانی ننموده و بی شک در فرصتی دیگر باز این کار را انجام خواهند داد چنانچه این را در بسیاری دیدم که از صداهای بیگانه اخراج شدند و سپس به کانال یک آمدند ولی در نخستین امکان باز خنجر به دست گرفتند تا خون این ملت را بریزند. امروز این باور من در حدی است که حتی برنامه های شهرام همایون که در آن گفتگو با افشین نریمان داشت را دنبال نمی کردم و حتی شنیدم که یکی از این برنامه ها هم گویا بسیار جنجالی بوده ولی برای احترام به خود و باورم آن برنامه را هم ندیدم و هنوز هم نمی دانم در آن برنامه دقیق چه گذشته است به جز آنچه در نوشتار دوستان دیده ام.
از همه اینها که بگذریم مهمترین چیزی که من آموختم این بود که ما به عنوان ایرانیان برایمان باید بسیار شرم آور باشد که کشورهای دیگر رسانه پارسی زبان برایمان ایجاد نمایند و ما دل خوش داریم که رسانه ای رایگان و مستقل می بینم که نه تنها رایگان و مستقل نیستند که بلکه بهایی گزاف را داریم می پردازیم و این بها چیزی نیست جز خرابی و اسارت میهن و آوارگی خودمان. از این رو گرچه مدت زمان مدیدی است که اختلاف های اساسی با شهرام همایون یافته ام و در موردهایی با نقطه نظراتش مخالف هستم ولی از کاننال یک پشتیبانی مالی می کنم چرا که دوست دارم به عنوان یک ایرانی سرم را بالا بگیرم و بگویم این من ایرانی بودم که برای خودم رسانه ساختم و آری ما می توانیم.
شاید شما بیننده یا استفاده گر رسانه ایرانی دیگری باشید مهم نیست چه رسانه ای ولی از آن پشتیبانی نمایید من این مقاله را ننوشتم تا تبلیغی کنم برای کانال یک و پشتیبان مالی برای آن بیابم. من نوشتم تا بگویم که ما ایرانیان نیاز داریم خود را باور کنیم نیاز داریم که حرکت نماییم و مهم این حرکت است گرچه در مسیری مخالف مسیری باشد که من می روم چرا که من و یا هیچ کس دیگر درست مطلق نیست ولی آنگاه که ملتی به خودباوری رسید و دانست که می تواند دست به زانوی خود بزند و برخیزد دیگر هیچ نیرویی جلودار پیشرفت و سربلندیش نخواهد بود چرا که آن ملت راه خود را یافته است و من اگر تلویزیون دیگری را هم تماشا می کردم شک نکنید که به آن هم کمک مالی می نمودم ولی به دلیل مشغله بسیار این روزهایم فرصتم برای دیدن برنامه های تلویزیونی بسیار کم شده و حتی برنامه های کانال یک را هم نمی توانم دنبال کنم و یکی از دلیل های اینکه برنامه های شهرام همایون را هم دیگر به شکل گذشته دنبال نمی کنم همین است و دلیل دیگرش هم اختلاف نظر در مورد برخی شخصیت ها است که ایشان به برنامه شان می آورند شخصیت هایی که در رسانه های بیگانه پارسی زبان نانی دارند.
راه ایرانی