مناسبت ها

من عاشق ایرانم و ایران تنها سرای من است

۱۳۹۹ آبان ۵, دوشنبه

دوباره ایران

سحر آمد و شب برفت         آخوند از این مملکت برفت

ملت آزاد گشت         ز قید و بند بیگانه رها گشت

درفش شیر  و خورشید نشان برگشت نگاه ملت به سوی خود برگشت

همه میهن دوست شدند         ز هر صدای بیگانه به دور شدند

رسانه های ملی شدند پر رونق         گرفتند کسب و کارها رونق

دوباره فردوسی دوباره رودکی          دوباره نظامی و دوباره بلخی 

دوباره شکوه ایران      دوباره ملت سرفراز ایران



راه ایرانی


۱۳۹۹ مهر ۲۶, شنبه

اعتماد سرمایه از دست رفته.


سال های سال است که در جامعه ما دیگر کسی به چشم خودش هم اعتماد نمی کند چه برسد به همسایه یا دوست خود. این امر دلایل گوناگونی دارد از حکومتی که با سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن به بقایش ادامه می دهد و رسانه های بیگانه پارسی زبانی که حکومت را در این راستا یاری می رسانند تا مخالفینی که با حرکت های نسنجیده شان ناخواسته در این مسیر گام بر می دارند.


یکی از برترین ویژگی های دوران محمدرضا شاه را شاید بتوان در وجود اعتماد در میان مردم دانست به گونه ای که داستان ها و روایاتی می شنویم که در شهر یزد در هنگام نماز و ناهار ملت بی آنکه در فروشگاه ها را قفل کنند به نماز و ناهار می رفتند یا کسی در خانه اش را نمی بست و در بیشتر خانه ها نیمه باز بود. اگر این داستان ها و روایات را باور نکنیم شاید به خاطرات فتنه گران سیاسی* آن دوران باید پرداخت که کتاب ها و جزوات سیاسی را به دوستان خود می دادند تا بخوانند و در صورت تمایل به آنها بپیوندند. در جامعه امروز ما ولی هیچ یک از این نمونه ها را نمی توان یافت، اگر تنها دقیقه ای فروشگاه ات را ترک نمایی در برگشت با قفسه های خالی روبرو خواهی شد و اگر در خانه ای باز باشد معلوم نیست چه عواقبی در انتظار صاحب خانه است. ملت حتی جرات بیان نظراتشان را بدون سانسور به دوست و یا حتی خانواده خودشان ندارند چه برسد به اینکه بخواهند جزوه و یا کتابی رد و بدل نمایند. 


شاید بتوان گفت مهمترین دلیل پیروزی مخالفین شاه بر شاه فارغ از کمک های خارجیان و بیگانگان وجود همین اعتماد بین مردم بود مردم به روحانیون و به همسایگان و دوستان خود اعتماد داشتند و این سبب می شد تا فعالین بتوانند گروه های مبارزاتی درست نمایند و دست به تجمعات بزنند. در آن زمان کسی کسی را بازخواست نمی کرد که کمک های مالی را صرف چه فعالیت هاییی نمودید یا کسی رهبران را به چال نمی کشید که چرا چنین سیاست مبارزاتی را انتخاب نموده اید. آنها بر اساس اعتماد پیش می رفتند و توانستند به هدف هایشان برسند البته باید گفت که حکومت پیشین هم چون قصدش ساختن یک جامعه پیشرو بود در میان مردم به رواج بی اعتمادی اقدام نمی کرد و این خود کمکی بود برای مخالفینش.


جامعه کنونی ما با بحران بی اعتمادی روبرو است بحرانی که شاید مخالفین رژیم باید پیش از هر کاری به بررسی آن بپردازند چرا پیش از آنکه بتوانند این بحران را برطرف نمایند امکان پیروزیشان را بر رژیم حاکم باید ناچیز دانست. مخالفین این سیستم سال های سال است که می کوشند تا آن را به زیر بکشند ولی از عهده این مهم بر نیامده اند. از دید نویسنده مهمترین دلیل شکستشان توجه ناکافی آنها به بحران عدم اعتماد در جامعه بوده است. جامعه ای که در آن اعتماد نیست سازماندهیش بسیار مشکل می شود و به سختی می توان مردمانش را متقاعد نمود تا در مسیری همراه و همگام شوند. 


در کنار مخالفین حکومت با توجه به داشتن مشاورین بیگانه در کنارش به خوبی از این امر آگاه است و هر روز به این بی اعتمادی بیشتر دامن می زند و برای این کار از ترفندهای گوناگونی بهره می برد از استخدام مزدوران تا فرستادن نیروهای خودیش در قالب مخالفینش به میان مخالفین راستینش و ترفندهای حکومت آلمان نازی در زمان دستگیری یک مخالف که رسانه های بیگانه پارسی زبان امروزه در این ترفند ابزار قدرتمندش محصوب می شوند. از اینها که بگذریم خود نیروهای مخالف نیز به این داستان دامن می زنند. نمونه اش اختلافی بود که در یک برنامه تلویزیونی و در دید بینندگان بین الهیار کنگرلو و شهرام همایون رخ داد و این دو به هم اتهاماتی زدند و چنان سخنان قدیم خود را نقض نمودند که باعث ایجاد شک و بی اعتمادی دست کم در من بیننده آن برنامه شدند. و برای من این پرسش ایجاد شده است که من چه سخنی از اینان را باور کنم آنگاه که چنین جلوی چشمم و در روز روشن زیر تمام حرف های گذشته شان می زنند. این نمونه را بیان مودم و از بیان داستان کسانی چون هخاها پرهیز نمودم چون در نظر نویسنده شهرام همایون و الهیار کنگرلو دو شخصیت قابل اعتماد بودند ولی اکنون نویسنده نمی تواند به هیچ یک از این دو شخصیت اعتماد گذشته را داشته باشد و این خود مشتی است نمونه خروار. 


بی شک مخالفین رژیم باید دقیق تر و هشیارتر باشند و کوشش صد چندانی نمیاند تا سطح اعتماد را در میان جامعه بالاتر ببرند چرا که چنانچه گفته شد اعتماد یکی از کلیدی ترین ابزار های مورد نیاز در مبارزات سیاسی است و نبود اعتماد سپردن راه را بسیار دشوار و شاید حتی ناممکن بنماید

راه ایرانی

۱۳۹۹ مهر ۱۲, شنبه

چرا نمی توانیم؟


آخرین برنامه شهرام همایون با الهیار کنگرلو دو چهره ای که در برنامه های متعددی با هم به بحث و تبلیغ نظریه دولت در تبعید  پرداخته بودند برای بسیاری نشان داد که چرا ما تا کنون ناموفق بوده ایم. این دو چهره دوست داشتنی برای بسیاری از تماشاگران تلویزیون کانال یک در حالی در مورد تعطیلی فعالیت های دولت در تبعید با هم سخن می گفتند که با هم اختلاف نظر داشتند و جناب کنگرلو اصرار بر ادامه کار داشت و همایون اصرار بر تعطیلی آن به دلیل به میدان آمدن شاهزاده.

این اختلاف نظر بر خلاف آنچه از این دو شخصیت انتظار می رفت آنها را به ورطه ی بی اخلاقی کشاند و در جلوی چشم بینندگان دست به افشاگری هایی زدند که نه شایسته این دو شخصیت بودند و نه شایسته بییندگان.  البته نویسنده با این نظریه که بیننده باید از آنچه در پشت پرده می گذرد و لطمه ای به مبارزات وارد نمی کند با خبر باشد همراه و همسو است ولی اینکه افشاگری به گونه ای باشد که شبیه دعوای دو کودک به علت اختلاف بر سر یک اسباب بازی باشد بسیار ناشایست است و این گونه افشاگری ها اعتماد مردم را به کلی از اپوزیسیون سلب می نماید و بارقه های امید ملت را نابود می کنند.

جالب ترین قسمت داستان این بود که پس از بیانات شاهزاده و اعلام پیمان نوینشان در یک برنامه تلویزیونی در مورد ادامه فعالیت یا عدم فعالیت دولت در تبعید چنان سخن می گفتند که گویا این فعالیت یا عدم فعالیت تنها به تصمیم این دو شخصیت بستگی دارد به عبارت ساده تر گویا فقط این دو تن تشکیل دهنده ستاد تشکیل دولت موقت بودند و این ستاد عضو دیگری علی رغم تبلیغات صورت گرفته نداشته است چرا که اگر می داشت این موضوع باید نخست در ستاد به بحث و نظرخواهی گذاشته می شد و نظر ستاد به عنوان نظر کلی بیان می گشت. 

خلاصه داستان این برنامه توهینی بود به شعور همه بینندگان این تلویزیون که برخی از آنان با امید به داشتن کانالی فاخر و شایسته مبلغ هایی را به این کانال می پردازند که بیش از میزانی است که باید برای دیدن کانال می پرداختند. از دید من بیننده هر دوی این شخصیت ها باید از بینندگان بابت رفتار نامناسب و زشتشان و همچنین توهین به شعور بینندگان پوزش خواهی نمایند. 


راه ایرانی.

۱۳۹۹ مهر ۲, چهارشنبه

رسانه های بیگانه پارسی زبان و مخالفین سطحی نگر مانع های پیروزی:


برای بسیاری از ما پرسش این است که چرا پس از چهل و اندی سال هنوز مخالفین جمهوری اسلامی موفق نشده اند که این حکومت بی پایه و اساس که شاید با تلنگری فرو بریزد را فرو بریزند. راستش به گمانم من می توان پاسخش را در گفتگو و یا بهتر بگویم مناظره شهرام همایون و عبدالستار دوشوکی یافت. آقای همایون از هر دری که برای آقای دوشوکی سند و مدرک می آورد ایشان گویا دستمزدی که از این رسانه ها می گیرند برایشان آنقدر ارزشمند است که حاضر به پذیرش نقش شوم رسانه های بیگانه پارسی زبان در سرنوشت امروز ایران و ملت ایران نیستند یا توان درکش را ندارند که امیدوارم این دلیلش باشد.

من می دانم که آقای دوشوکی و امثال ایشان هرگز نخواهند پذیرفت که رسانه بیگانه پارسی زبان نه تنها دردی را از دردمان درمان نمی کند بلکه بر درد ما می افزاید و حضور ایرانیان در این رسانه ها باعث سرافکندگی و شرمساری ما ملت ایران است. ولی به هر روی بر این باورم که دیدگاه خود را در این مورد بیان نمایم

 من خود سال های سال شنونده و بیننده رسانه های بیگانه پارسی زبان بوده ام و نه تنها من که پدر و مادر من و پیش از آنها پدربزرگ و مادربزرگ من شنونده این رسانه های شوم بودند. جالب این است که اینها همیشه دایه دار خبر رسانی مستقل و آزاد بوده اند و کسانی چون آقای دوشوکی وجود این رسانه ها را برای ایران ضروری می دانند تا مردم ما آگاه و باخیر باشند و کلاهی سرشان نرود. حال پرسش ساده من این است که چگونه است حضور این رسانه ها در همه این سال ها باعث نشده است تا ما ملتی توانا داشته باشیم که بتواند سرنوشتش را در دست بگیرد؟ بگذارید من پاسخ خودم را به این پرسش بدهم و بی شک خوشحال می شوم پاسخ دیگر دوستان را نیز بشنوم. پاسخ من این است که این رسانه ها که با پول مردم کشورهایشان برای ما پخش می شوند و ما کوچکترین هزینه نقدی برای آنها نمی پردازیم برای توانمند ساختن ما نیامده اند. بلکه آمده اند تا هر روز خبری را به ما بدهند که ما را از روز پیش ضعیف تر و ناتوان تر نماید. ما تبدیل شده ایم به موجوداتی افسرده که تن به بردگی این رسانه ها داده ایم و چون کسانی که سندرم استوکهلم گرفته باشند از بردگی خود نیز خوشنودیم. چرا که اگر این رسانه ها قرار بود ما را به جایی برسانند پس از طی سه نسل امروز ما نمی بایست در این شرایط می بودیم. 


جالب ترین بخش و شاید خنده آورترین و گریه آورترین بخش سخنان آقای دوشوکی آنجا بود که گفتنر اگر این رسانه های شوم نبودند جمهوری اسلامی امروز همچون دوره دهه چهل شاهنشاهی (دهه شصت هجری) بسیاری را می کشت. ولی پرسش این است که مگر این رسانه ها آن موقع نبودند و چگونه است که اکنون می توانند ماانع باشند ولی آن موقع نمی توانستند؟ برای من این دلیل آقای دوشوکی بسیار بی پایه و اساس بود چرا که نمی تواند پاسخگوی این پرسشی باشد که من مطرح نموده ام.


حال از همه اینها بگذریم آیا نباید برای یک ملت که خود را در داشتن هوش و توانایی جزو مردم برتر می داند مایه شرمساری باشد که دیگر کشورهای دنیا برایش رسانه ایجاد نمایند؟ یعنی ما ملت ایران که بیش از هشت میلیونمان در خارج از کشور زندگی می کند توانایی یک رسانه پر قدرت همچون این رسانه های شوم را نداریم؟ یا اینکه این رسانه های شوم در واقع مانعی هستند برای ایجاد رسانه های قدرتمند ملی که بتوانند ملت و کشور را از این وضعیت وخیم رهایی بخشند. برای من به عنوان یک ایرانی این یک توهین محسوب می شود که کشوری دیگر من را چنان مفلوک و گدا ببیند که بخواهد برایم رسانه درست نماید.

در اینجا من به توهین های آقای دوشوکی به قهرمانان ملیمان نمی پردازم ولی پرسشم از آقای دوشوکی این است که چگونه است که شما که به توهین آنقدر حساسید که به خاطر توهین های آقای رییسی در جایی دیگر به آقای همایون شکایت می برید که برنامه شان راقطع نماید خود بدین راحتی به ملت و قهرمانان ملیشان توهین می نمایید؟ 


در پایان بگویم که من تا چندی پیش آقای دوشوکی را فردی منطقی می پنداشتم ولی زهی که خیال باطل بودش. ما شوربختانه ده ها است که دچار حضور چنین آدم های سطحی در رده های بالای گروه های مخالفین هستیم و این از دید من بزرگترین علت شکست مخالفین در براندازی جمهوری اسلامی است. البته تقصیر این شخص ها نیست تقصیر از من و مایی است که خود را بهتر می پنداریم ولی جرات و یا جسارت ورود به میدان را نداریم.


راه ایرانی.

۱۳۹۹ مرداد ۲۶, یکشنبه

چرا برخلاف اختلاف هایم با شهرام همایون به پشتیبانی مالی از کانال یک می پردازم؟


برای من داستان از زمانی آغاز شد که جوانی بیست و چند ساله بودم و مشغول به تحصیل در دوره کارشناسی ارشد. در آن زمان من هم چون بسیاری از شما به رسانه های بیگانه پارسی زبان گوش فرا می دادم تا از اوضاع و احوال مملکتم با خبر شوم ولی فناوری تازه ای به نام ماهواره وارد خانه ما شد و ما هم به جمع آنانی پیوستیم که می توانستند شبکه های ایرانی پخش شده از لس آنجلس را دریافت نمایند. شبکه های سرگرمی و سیاسی. در میان همه آنها تلویزیون کانال یک به دلیل حضور علیرضا نوری زاده در آن، نگاه من را به خودش جلب کرد زیرا او را از گذشته و از یک رسانه بیگانه پارسی زبان که به آن گوش فرا می دادم می شناختم و البته تعریف هایی که شنیده بودم و او را به عنوان یک تفسیرگر کاربلد معرفی نموده بودند.


 و این آغاز داستان من و کانال یک بود در یکی از روزها بیننده برنامه دیگری از همین شبکه شدم برنامه آخرین لحظه با اجرای شهرام همایون. این برنامه بیش از هر برنامه دیگری توانست نظر من را جلب نماید و من به یکی از بینندگان پر و پا قرص این برنامه بدل شدم و تا به امروز جزو بینندگانش هستم گرچه مدتی است برنامه ها را چون گذشته دنبال نمی کنم که دلیلش را در ادامه خواهم گفت ولی شهرام همایون تنها مجری ای است که من همچنان برنامه هایش را دنبال می کنم. 


ولی چرا برنامه آخرین لحظه و شخص شهرام همایون توانستند نظر من را به خود جلب نمایند و من را بیننده پر و پا قرص خود نمایند مهمترین دلیلش را می توانم تفاوت این برنامه با برنامه های تفسیری دیگر بیان کنم این برنامه کارش تنها تفسیر آنچه رخ داده یا بیان خبر نبود، در این برنامه برخلاف برنامه های دیگر از بیننده فعالیت و حرکت در راستای آزادی ایران و برگشت به فرهنگی سالم و پاکیزه خواسته می شد. شاید شما بگویید گوینده سخنانش زیباست ولی عملش زیبا نیست و انواع و اقسام حرف ها را در مورد شهرام همایون بزنید که فارغ از بررسی و داوری در موردشان من تنها یک پاسخ داشتم و دارم که به چنین سخنانی بدهم و این سخن را از همان دوران تا کنون می گویم و آن این است که برای من مهم ارزش ها و اصولی است که تبلیغ می شود و میزان تاثیرگذاریشان. برای من مهم نیست که گوینده این سخنان چه می کند یا نمی کند برای من مهم است که بیننده این برنامه به کدامین سوی رهنمون می شود و حاصل دیدن این برنامه برای یک بیننده چه خواهد بود.


حاصل دیدن این برنامه برای خود من و بسیاری در آن دوران ایجاد امید بود امیدی که با آغاز جنبش ما هستیم روشن شد و داشت رشد می کرد امیدی که در جامعه جاری و ساری داشت می شد. ولی حکومت هم بیکار ننشست و جنبشی به نام جنبش سبز را به راه انداخت و در اینحا شاید باید بگویم ضعف در آینده نگری در میان رهبران جنبش ما هستیم باعث شد تا جنبش سبز بتواند جنبش ما هستیم را دچار بحران نماید و از دید من، جنبش ماهستیم دیگر نتوانست خود را از بحران خارج نماید. از آنجا که موضوع این مقاله جنبش ما هستیم و دلیل های گرفتاریش در بحران نیست از این مقوله می گذریم و به ادامه بحث خودمان می پردازیم.


من درست چند ماهی پیش از جنبش سبز کشور را برای ادامه تحصیل در دوره دکترا ترک نمودم ولی حاصل تماشای برنامه های تلویزیون کانال یک در این مدت و به ویژه برنامه های آخرین لحظه این بود که آموختم رسانه های بیگانه پارسی زبان که هر روز خبر را به شکل مطلوب خودشان به خورد ما می دهند برای رهایی من و شما نیستند و تنها از ما ابزاری می سازند برای رسیدن به هدف های دولت هایشان. من آموختم که علی رضا نوری زاده تفسیرگری زیرک و باهوش نیست بلکه داستان پردازی است که با ساختن داستان های خیالی و افسانه ای نظر بسیاری را به خود جلب نموده است و این در مورد بسیاری دیگر از تفسیرگران نیز درست است. از دیگر آموخته های من آشنایی بیشتر با تاریخ ایران و به ویژه فرهنگ کهن و دلاوری ها و رشادت های ایرانیان در نبرد با بیگانگان بودش. 


در دوران تحصیلم گرچه از نظر مالی نمی توانستم تلویزیون کانال یک و به ویژه برنامه آخرین لحظه و جنبش ما هستیم را که خود را یکی از اعضایش می دانستم پشتیبانی نمایم ولی هرچه در توان داشتم را گذاشتم تا از راه های دیگر و تبلیغ این تلویزیون به آن قدرت بخشم. و ادامه دیدن برنامه های آخرین لحظه و کسب آشنایی و دانش بیشتر در مورد گروه های مخالف و رسانه های بیگانه پارسی زبان و همچنین تاریخ دیگر کشورها من را به آنجا رساند که بیاموزم که کسانی که در صدای بیگانه پارسی زبان با هر عنوانی کار نموده اند انسان های قابل اعتمادی نیستند چرا که اینان کشور خود را به بهایی ناچیز فروخته اند و از انجام این کار هرگز ابراز پشیمانی ننموده و بی شک در فرصتی دیگر باز این کار را انجام خواهند داد چنانچه این را در بسیاری دیدم که از صداهای بیگانه اخراج شدند و سپس به کانال یک آمدند ولی در نخستین امکان باز خنجر به دست گرفتند تا خون این ملت را بریزند. امروز این باور من در حدی است که حتی برنامه های شهرام همایون که در آن گفتگو با افشین نریمان داشت را دنبال نمی کردم و حتی شنیدم که یکی از این برنامه ها هم گویا بسیار جنجالی بوده ولی برای احترام به خود و باورم آن برنامه را هم ندیدم و هنوز هم نمی دانم در آن برنامه دقیق چه گذشته است به جز آنچه در نوشتار دوستان دیده ام. 


از همه اینها که بگذریم مهمترین چیزی که من آموختم این بود که ما به عنوان ایرانیان برایمان باید بسیار شرم آور باشد که کشورهای دیگر رسانه پارسی زبان برایمان ایجاد نمایند و ما دل خوش داریم که رسانه ای رایگان و مستقل می بینم که نه تنها رایگان و مستقل نیستند که بلکه بهایی گزاف را داریم می پردازیم و این بها چیزی نیست جز خرابی و اسارت میهن و آوارگی خودمان. از این رو گرچه مدت زمان مدیدی است که اختلاف های اساسی با شهرام همایون یافته ام و در موردهایی با نقطه نظراتش مخالف هستم ولی از کاننال یک پشتیبانی مالی می کنم چرا که دوست دارم به عنوان یک ایرانی سرم را بالا بگیرم و بگویم این من ایرانی بودم که برای خودم رسانه ساختم و آری ما می توانیم. 


شاید شما بیننده یا استفاده گر رسانه ایرانی دیگری باشید مهم نیست چه رسانه ای ولی از آن پشتیبانی نمایید من این مقاله را ننوشتم تا تبلیغی کنم برای کانال یک و پشتیبان مالی برای آن بیابم. من نوشتم تا بگویم که ما ایرانیان نیاز داریم خود را باور کنیم نیاز داریم که حرکت نماییم و مهم این حرکت است گرچه در مسیری مخالف مسیری باشد که من می روم چرا که من و یا هیچ کس دیگر درست مطلق نیست ولی آنگاه که ملتی به خودباوری رسید و دانست که می تواند دست به زانوی خود بزند و برخیزد دیگر هیچ نیرویی جلودار پیشرفت و سربلندیش نخواهد بود چرا که آن ملت راه خود را یافته است و من اگر تلویزیون دیگری را هم تماشا می کردم شک نکنید که به آن هم کمک مالی می نمودم ولی به دلیل مشغله بسیار این روزهایم فرصتم برای دیدن برنامه های تلویزیونی بسیار کم شده و حتی برنامه های کانال یک را هم نمی توانم دنبال کنم و یکی از دلیل های اینکه برنامه های شهرام همایون را هم دیگر به شکل گذشته دنبال نمی کنم همین است و دلیل دیگرش هم اختلاف نظر در مورد برخی شخصیت ها است که ایشان به برنامه شان می آورند شخصیت هایی که در رسانه های بیگانه پارسی زبان نانی دارند.


راه ایرانی