سال ها است که می شنویم و می خوانیم که عده ای
از سخن گویان دیگر زبانهای ایرانی از نبود امکان آموزش زبان هایشان در مدرسه شکایت
می کنند و خود را افرادی مورد ستم واقع شده می خوانند و در این بین افرادی هستند
که دل در گرو ایران زمین ندارند و بی توجه به آنچه که بر تک تک مردمان ایران زمین
می رود بر طبل تجزیه می کوبند و پارس ها را فاشیست می خوانند اما به گمانم زمان آن
رسیده است تا ما پارسی زبان ها از ستمی که بر ما رفته سخن بگوییم و نشان دهیم که
آن ستم که بر ما رفته بر آنان نرفته است.
من یک پارسی زبانم نمی دانم که نژادم پارس است
یا که پارت یا ماد یا ترکیبی از آنها، اما می دانم من یک ایرانیم که به زبان پارسی
سخن می گویم و می نویسم. اما این زبان پارسی را به واژگان عربی آمیخته اند و نامش
را از پارسی به فارسی دگرگون نموده اند و آنچنان این امر به مزاق بیگانگان خوش
آمده که امروزه در بسیاری از وب سایت های اینترنتی و نرم افزارها می بینیم که به
جای ترجمه انگلیسی پارسی که Persian باشد همان فارسی را با
شیوه نگارشی خود نوشته اند یعنی Farsi، و این بخشی از ستمی است
که بر زبان پارسی روا می دارند و از آن کسی سخن به میان نمی آورد این که چرا دگرگونی از پارسی به فارسی چنین به
مزاق بیگانگان خوش آمده است خود مثنوی هفتاد من است اما خلاصه وار می توان گفت یکی
از دلایل پشت پرده اش این است که پس از اینکه همگان این دگرگونی را پذیرا شدند حذف
واژه Persian از بسیاری
از موارد همچون حذف پارس از نام خلیج پارس بسیار آسانتر خواهد بود.
از این جنبه از ستم وارده بر زبان پارسی که
همانا زبان مادری من است اگر بگذریم به جنبه دیگری از ستم زبانی می رسیم که بر تک
تک ایرانیان پارسی زبان رفته است اکنون هم میهنان ما در دیگر بخش های ایران که
زبان مادریشان زبان پارسی نیست به آن زبان محلیشان نیز تسلط کامل دارند و زبان
پارسی را نیز چون به شیوایی سخن می گویند و می نویسند و من از نعمت دانستن دیگر
زبان های ایرانی محروم مانده ام و اگر این را ستم بر من پارسی زبان نام ننهیم چه
باید بنامیم؟ جرا من امروز نباید با هم میهن بلوچم بتوانم به بلوچی احوال پرسی کنم
یا به همین شکل با هم میهن کرد، یا آذری و یا گیلانیم؟ من بر این عقیده ام که باید
زبان های محلی ایران در مدرسه ها به صورت یک واحد اختیاری ارایه شوند تا من پارسی
زبان بتوانم با گذراندن آنها در نگهداری آن زبان که بخشی از میراث فرهنگی ایران زمین
است نقشی کوچک ایفا کنم و در عین حال بتوانم با هم میهنانم با زبان محلیشان نیز هم
سخن شوم و من این را به نیکی می دانم که هر کس راحت تر است که با زبان محلی خودش
سخن بگوید و از این که ببیند من پارسی زبان هم می توانم به زبان او سخن بگویم بی
شک شادمان می گردد. چنانکه این امر در مورد خود من نیز درست است. آری آموزش ندادن
دیگر زبان های ایرانی به من پارسی زبان به عنوان یک میراث دار ایران که باید در
نگهداری و اعتلای فرهنگش کوشا باشد که زبان های ایرانی نیز جزوی از این فرهنگ
هستند، جز ستم بر من و بر فرهنگ ایران نمی تواند نام بگیرد.
آری زبان پارسی زبان رسمی کشور ایران است اما
این بدان معنا نیست که من نباید زبان های دیگری که مردم بخش هایی از کشورم بدان
زبان ها سخن می گویند به ویژ آن زبان هایی که ریشه در ایران دارند را بیاموزم و
این بدان معنا هم نیست که اگر زبان پارسی زبان رسمی است بر مردمانی که به زبان های
دیگر سخن می گویند ستمی شده است که بر من پارسی زبان نشده است و افرادی بخواهند از
این نوع برداشت سطحی و بی پرداختن به آنچه بر ایران در طی این سالیان و شاید بهتر
بگوییم قرن ها رفته است سو استفاده نمایند و مظلوم نمایی کنند. همانگونه که در این
مطلب نوشتم و شما آن را خوانده اید باید بگوییم که ستم روا داشته شده بر مردم پارس
زبان ایران و حتی خود زبان پارسی به مراتب بیش از آن بوده که بر دیگر مردم که به
زبان های دیگر سخن می گفته اند رفته است.